2777
2789
عنوان

حمله پانیک

| مشاهده متن کامل بحث + 4179 بازدید | 65 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم دوساله درگیرشم،اولا نمیدونستم پانیکه،فکر میکردم قلبم مشکل داره،رفتم اکو و تست ورزش گفتند سالمی،تو همین سایت با پانیک آشنا شدم ،من وقتی استرس شدید  دارم حمله بهم دست میده،حالت خفگی دارم فکر میکنم هر آن نفسم میخواد قطع شه،بی حال میشم.اوایل بخاطر این حملات ترس شدید هم داشتم الان خودم کنترلش میکنم،میشینم چند تا نفس عمیق میکشم،خدا رو یاد میکنم ووقتی حالم بهتر میشه بلند میشم یک لیوان آب میخورم حالت گرفتگی و خفگی سینه م رفع میشه

موقع حمله تنگی نفس تعریق تپش قلب بیقراری شدید حس میکنی الان ک بمیری وداری میمیری کاری از دستت برنمیا ...

علائمش هميناست ك نوشتن استارتر

البته شدت و ضعف داره

كمتر از اينم ممكنه باشه

حمله كوتاه در حد دو سه دقيقه

تا حمله طولاني در حد نيم ساعت

من دو تا حمله بسيار بد داشتم ك خدا نصيب نكنه

ولي ديگه با افكارم و حالتهايي ك پيش مياد اشنا شدم

روانشناس برا من تشخيص داد

من فهميدم ب انتي بيوتيك حساسيت دارم و اونم تاثير داره توي بد شدن حالم و كنترل افكارم

استرس هم خيلي تاثير گذار هست

من تحت شرايط زندگي فشار و اضطراب ك قرار ميگيرم

همون موقع حالم بد نيست

يعني اون موقع تو دل ماجرا نه غش ميكنم نه عصبي ميشم مث بعضيا و همين هست ك نميتونم تشخيص بدم دارم بيش از توانم فشار تحمل ميكنم ولي بعدش ظاهرا از پا در ميام

بايد مراقب خودت باشي 

بدون دارو هم برطرف ميشه 

اگه سعي كني بدون دارو برطرفش كني قوت قلب بيشتري ميگيري

ترسات كمتر ميشه 

مثلا من پیاده روی میکنم بخام از جلو چند نفر رد شم هی حس میکنم فشارم میفته و غش میکنم 😖


ببین من تا بیان تشخیص بدن دوماهی طول کشید نمیفهمیدن هی ازمایش میدادم هی حس میکردم فشارمه میرفتم درمونگاه فشار میگرفتن میگفتن خوبه عصبیه حالتت هی سرم میزدم بیفایده بود ...سرسفره مینستم حس میکرردم تو ارتفاعم میخوام بیفتم حسی مث اینکه سوارقایقی دیدی هی پایینو بالامیشی اینجور بودم سرسفره ...روموتور میترسسدم بشینم تو ماشینم میترسسدم میخوابیدم تپش قلب ترس مینشستم ترس تلویزون نمیدیدم گوشی بر نمداشتم با کسی حرف میزدم حال بدی داشتم تپش ترس ...از ترس پاهام بی حس میشد میگفتم نکنه ام اس گرفتم  حس سکته داشتم قشنگ روحم تو بدنم خودشو میکوبید به درودیوار میخواس در بیاد تو خونه دیوارا خونه بهم فشار میاورد میترسیدم حالم بد شه بیرون میترفتم باز استرس

ببین من تا بیان تشخیص بدن دوماهی طول کشید نمیفهمیدن هی ازمایش میدادم هی حس میکردم فشارمه میرفتم درمو ...

اره منم همینطور یا مثلا میرم ارایشگاه خابیدم ابرو درست میکنه همون حس میکنم فشارم میفته و باید تکون بخورم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792