دوساله کامل از دست شوهرم و خانوادش زجر کشیدم ناراحتیه اعصاب گرفتم وقتی زیاد گیر میدن دیگه هیچی دست خودم نیست از خود زنی و جیغ زدن
یکساله باهاشون قطع رابطه ام
من زن پسرعمم شدم مادر بزرگم( مادر مادرشوهرمم که میشه) دوماهیه اومده با مامانم اینا زندگی میکنه
همش هر دفه گیر میده تو حامله ای باید بری دست بوس خونواده شوهرت
یا کلا همش اذیتم میکنه بالاخره مادرشوهرم دختره جون جونیشه
یه پیره از خودراضی و ظالمه کلا
دیروز باهاش بحثم شدت گرفت مثلا بهش میگم خونواده ی شوهرم فحشم دادن تهمت زدن کتک خوردم دروغ گفتن یه عالمه
همهرو میدونه ها میگه نه همچین چیزی نبوده و نیست و زجرم میده من رعشه میگیره تمام بدنم
خلاصه اونم قهر کرد دیروز سر یه بحث بیخود
حالا مامانم زنگ زده گناه داره میای سلام کن تو حامله ای گناه داره اینکارا
عه عه عه زنیکه پیری منو خونوادمو الکی الکی نفرین میکنه حتی به یکی دوتا از دختراشم رحم نمیکنه
حالا بنظرتون کار اون گناهه یا کار من؟