خواهرزاده منم نمیخورد گریه و همشون میداد بیرون
تا میداد بیرون خواهرم به زور میداد تو دهنش
هرجی این پروتر خواهرم بسی پروتر 😂😂
میگفت رو بدم بعدا از پسش بر نمیام واقعنم جواب داد
وقتی ما بودیم روشو زیادتر میکرد خواهرم میبردش تو اتاق درم میبست غداشو میداد
حتی وقتای که فرار میکرد میذاشت لای پاهاش گریه ام میکرد میگفت باید بخوری نمیتونی در بری میخوری بعد میری
خدایش من همیشه میگفتم نکن ولی الان میبینم واقعا کارش درست بود چون بهش یاد داد اونم دستش اومد 😆