سلام دلم گرفته.ی ماه دیگه زایمانمه ولی کسیو ندارم که تو بیمارستان همراهم باشه.مادرم که ریه ش مشکل داره میترسم کرونا بگیره،خواهرام هم هرکدوم مشکلی دارن و نمیتونن.مادرشوهرمم میخواد بچمو که یک سال ونیمشه نگه داره.غصم گرفته چیکار کنم چقدر ی آدم میتونه غریب باشه.
راه دور بودم تا ابجیم برسه زایمان کردم شوهرمم مراقب پسر بزرگم بود بعد زایمان ک رفتم تو بخش دوستم اومد خب اونموقع نیاز ب کمک کسی نداری البته اگ نی نی اروم باشه
مادر از مرگ نمیترسد...تنها نگرانی یک مادر این است که فرزندش را در دنیایی تنها بگذارد که هیچکس مانند او دوستش نخواهد داشت.
عزیزم چقد دلم گرفت مثل منی منم شوهرم با خانوادم دعواکرده بودن خانواده خودم نیومدن پیشم البته کرجم بودن .خودم و شوهرم تنها رفتیم دوتایی چقد دلگیر بود اما وقتی فهمیدن عمل شدم و حالم بده همه اومده بودن از اتاق عمل که اومدم بیرون خواهدشوهرم شوهرم مادرشوهر خاله شوهر فرداشم خاله هامو دخترخاله ها و زنداییم اومدن دیدنم .اما هیچکس مث مادرت نمیشه😢
هر طائفه ای به من گمانی دارد من زان خودم چُنان که هستم هستم
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...