منظورم اینه که از نمازم دور شدم اما از اعتقاداتم به خدا نه کاهل شدم و خیلی حس بدی دارم دوست ندارم اینجوری باشم
حق داری
برا شما تنها نیست خیلی ها گرفتاریم
به نظرم ساعت کوک بزار یا یه سری برنامه ها وکارات را بزار بعد از نماز مثلا بگو بعداز نماز ظهر یک لیوان شیر بخورم یا فلان قرص تقویتی یا فلان درس را شروع کنم نذر کن برای اهل بیت نماز صبح را توسل به فاطمه زهرا کمک کن سر موقع بخونم و...
من بچه بودم مادرم به رحمت خدا رفت اینقدر سختی کشیدم دیوان میشه خودش وچند سال قبل پدر عزیزم روزهای بعد از اونها گذشته سخت ودردناک ولی گذشت داره میگذرهیش خدا من که بی مادر عروس شدم بچه دار شدم بی بابا بودم فرق داره یا نه
ولی فهمیدم که کار خدا بی حکمت نیست اون مهربانتره نسبت به مخلوقش خالقمون در دنیایی دیگر وگاهی در همین دنیا حکمت اتفاقهای ناخواسته را بهمون نشون میدهخیلی غم بزرگیه خدا بهتون صبر بده
آره من میرفتم مسجد اما مدرسه ما خیلی وحشتناک بچه ها با درسای خوب ولی خیلی ناجور تنها خوش حجاب مدرسه هستم و میترسم که اون ها روم تاثیر بزارن و یک مقدار گذاشتند فیلم های ناجور میذاشتم و میفرستادند و من از اونموقع تازه شروع کردم به مبارزه با نفس ولی آز اینکه نتونم کنترلش کنم میترسم
یک نفر بود که توی همین کار های مسجد و اینها از من خوشش اومد و من اصلا توی قید و بند این چیزا نبودم و این که یهویی این حرفا دورم زیاد شد باعث شد بترسم از اینکه نتونم ورود افکار منفی رو به خودم بگیرم چون هنوز خیلی محکم نشده بودم از لحاظ اعتقادی
منم هنرستانی بودم تا یه حدی ازشون تاثیر گرفتم ولی نه زیاد فقط یه نصیحت که نه یه پیشنهاد از طرف من که شاید خیلیم بزرگتر نباشم ازت ولی اول خوب بشناس یکیو بعد باهاش رفیق صمیمی شو من خیلی ضرر کردم سر این قضیه مامانم خیلی بهم گفت با فلانی دوست نشو گوش نکردم و ضرر پشت ضرر
ممنون بابت کمک هاتون 🌷🌹
