حالا یکیم من بگم یکم چندشه ولی خب میگم😁داداشم کوچیک بود بعد کتاب ریاضیمو مشقامونوشته بودم گزاشتم کنارش داشتم بازی میکردم مامانم اومده بود عوض کنه ک داداشتم جیش کرده بود خلاصه ریخته بود رو کتابم منمکدیگه نمیشد بکنمش چون مشق نوشته بودم گزاشتم بغل بخاری خشک شد بردم مدرسه فرداش معلممون اوند دستشو هی میکشد روش میگفت چی ریخته ایجاا منم گفتم هیچی خانوم قیمع😁😂😂
تاتوانی درجهان یک رنگ باش قالی از صد رنگ بودن زیرپاافتاده است💞💖❤عشق زندگیم همسر مهربونم خیلی دوست دارم اگه میشه برام یه صلوات بفرستید🥰🙏
مامانم می خواست ماکارونی درست کنه خب سویا هم قاطی موادش میکرد. منم که خیکی. مامانم مواد رو قاطی کرد یه ذره اضاف اومد منم خر ذوق شدم قبلمه رو گرفتم دستم شروع کردم به خوردن. بعدش دختر عموم که بزرگه اومد خونمون منم گفتم ریحانه سویا می خوری خیلی خوشمزس گفت نه نمی خورم بعد گفتم شاید خجالت میکشه اومدم دستمو پر مواد کردن یهو اومدم از پشت چپوندم تو دهنش با همون دستایی که توی دهن خودمم کرده بودم.😂😂😂😂
دیده بودممامانمسر مرغ رو بریدش منم یبار مامانم خواب بود جندتا جوجه داشتیم با کارد میوه خوری سریکیو بریدم بعد دستم خونی شد ترسیدم رفتم بالا سر مامانم بیدار شد منو دید👀