معلم فیزیکی داشتیم که گاهی حرف های عجیبی میزد.
مخصوصاً وقتی لبی تر کرده بود.
یه بار گفت شب ها قبل از خواب سعی کنید سه دقیقه خودتون رو جای چیز دیگه ای بذارید.
میگفت سه دقیقه خیلی زیاده اما با تمرکز و تمرین زیاد میشه ای کار رو کرد.
مثلاً جای یه برگ درخت توی یه جنگل تاریک.
یا جای یه سنگ وسط بیابون.
یا جای یه پیر مرد آبزیپو که نیمساعت طول میکشه تا کفش های لعنتیش رو بپوشه.
جای یه قدیس، یه روسپی، یه گربه...
میگفت اگه مدتی این کار رو انجام بدید حس میکنید انگار دنیا داره توی روحتون نفس میکشه…
مصطفی مستور