ازالان دستام بدنم لرزش خفیف گرفته.فرداتومحضرطلاق نکنه بدتربشم.اونکه عین خیالش نیست.خیانت کرده اولش یه پشیمونی الکی قصدداره ازکشوربره یه بچه داریم داشتم زندگیم رومیکردم یهواخلاقش خیلی عوض شد ازپارسال اختلافاتمون سردیراومدن وقت نزاشتن شروع شد کاروبهونه میکردخودش قسم میخوره خیانت فقط درحدعکس بوده ولی من حس میکنم ازهمون موقع هاشروع شده وشایدم هنوزادامه داره...من بااون همه وابستگی چه کنم؟هشت سال زندگی بایه بچه سه ساله که وابسته پدرشه به شدت...هشت سال یک عمره من نمیتونم خاک توسرمن که فکرمیکردم به یه نفربله گفتی سرسفره عقدتااخرعمرهمونه تااخرعمرهمراهته بخاطرهمین محکم بهش تکیه کردم غافل ازاینکه دیواری که تکیه کردم سسته
.کاشکی قبل گفتن کلمه طلاق رفته بودید پیش مشاور.حالا که دیگه گفتید واونم قبول کرده.نمی دونم چی بگم.مه ...
حال خیلی بدی داشتم نه خواب داشتم نه خوراک فقط ضجه میزدم خودمومیزدم روانی شده بودم به این فکرمیکردم اون ماندوم تواتاق اون مدتی مه من خونه بابام داشتم زجرمیمشیدم پی خوشگذرونی بوده اون مدتی که قبل اینکه برم وبه من وبچه هیچ توجهی نداشت پی خوشی بوده...
خاک توسرش همه چیشد داده ب عشقه جن..دها.زن و بچه و خونه وزندگی. ولی بنظرم پول و اینا داره
خودمم حس میکنم داره چون یکی دوساله خرج مارویانمیدادیادرحدبخورنمیر ودادمیزدمیگفت ندارم گاهی میگفت یک هفته ست یک هزاری کاسبی نکردم میگفتم من جای توباشم ماشینهای پشت چراغ قرمز روتمیزکنم خیلی بیشتردرمیارم تااینکه شغل توکه کمترازروزی دویست نبایددربیاری اگه درنیاری بایدول کنی این شغل رو