2777
2789

شبتون بخیر  خبر رسیده ک خانم حاملست برای چهارمین بار ما امشب فهمیدیم حوصلمون خیلی سررفت و پسرمم بی قراری بابابزرگشو میکرد ماهم گفتیم ی سر بزنیم شوهرم کلید خونه رو داره فقط زنگ زد ک ما داریم میایم ما رسیدیمو رفتیم تو یاالله گفتیم وارد خونه مادرشوهرم شدیم دیدیم وسط اتاق نشیمن ۵تا پتو روهم هستن کنار بخاری ب همسرم گفتم مامانت اینا از کی تاحالا اینجا میخوابن؟ برای کمر مامان خوب نیست همسرمم گفت راست میگیا این چ وضعشه من با مامان صحبت میکنم پسر منم خواست بدوعه بره بغل پدر بزرگش از پتو رد شد یهو دیدیم ی صدای وحشتناکی از زیر پتو میاد   پسرمم اینقدر ترسید همون لحظه شروع کرد گریه کردن من و شوهرم خشکمون زد گفتیم این کیه زیر پتو😑یهو دیدم خانم کله مبارکشو درآورد گفت رادمهر مگ کوری پاهامو له کردی😂😂(خداروشکر ک از رو پاهاش رد شد ب شکمش آسیب نرسوند)واقعا ی لحظه شوکه شدم بعد فهمیدیم بعله خانم حاملست خودش اومده اینجا خودشو غش و ضعف زده ۳تا بچه هاشو شوهرش رفتن لیست خرید خانوم رو تهیه کنند منم گفتم خب عزیزم پسرم نمیدونست زیر این کوه پتو تو هستی😂😂بعد یکم حرف و عذرخواهی پسرمم خیلی ترسید با پدربزرگش رفتن بیرون قدم بزنن برادرشوهرمم بعد چند دقیقه اومد تو ماشالله دستش داشت میشکست اینقدر وسیله خرید براش ک نپرسین😂بعد جارییم  بالش رو صاف کرد و ب برادرشوهرم گفت تو کجا بودی پسرمون دلش بابا خواست بابایی برامون وسیله خریدی بیار بخوریم بعد برادرشوهرمم کلا داشت براش میوه پوست میکرد این با آه و ناله و لوس لوسی داشت میخورد برادرشوهرمم باهر ناله این قلبشو محکم میزد میگفت من بمیرم تو اذیت نشی من بمیرم تو اینجوری شدی خلاصه ۲ساعتی ک اونجا بودیم اینقدر غذا خورد ک بحث سر زایمان شد جاریم گفت من ک نمیتونم طبیعی بدنم دیگ کشش نداره همسرمم خیلی جدی برگشت گفت خواهرجون بااین غذایی ک شما میل میکنید چ بخواید چ نخواید باید سزارین کنید 😂😂برادرشوهرمم گفتش تازه ۵ماه دیگ مونده میوه بهار باید بگیرم براش خدایا خودت بمن صبر و پول بده😂جاریمم کلا قهر میکرد میگفت واقعا ک من بخاطر تو الان تو این حالم😑(خداروشکر پسرم اونجا نبود )خدایا شکرت بابت همچین خانواده ای اینارو میبینم روحیم شادمیشه😂😂

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

😂🚶‍♀️

از 13سالگی طلاق پدرومادرم و دچار افسردگی و بیماری دو قطبی 16 سالگی یه خودکشی ناموفق داشتم از 18سالگی دچار اسکیزوفرنی شدم،2سال بیمارستان روانی بستری شدم، 19سالگی یع تصادف سنگین و یک ماه تو کماه بودم،تو سن 14سالگی 3بار ترک تحصیل کردم چون حافظم ب شدت داغون بود،بدنم پراز جای تیغ بود و گل مصرف میکردم ولی الان من 22 ساله هستم با افسردگیم جنگیدم با بیماریم جنگیدم، من خوب شدم اره من تونستم، اینارو گفتم ک اوله راه جا نزنین و نا امید نشین ، من جنگیدمو الان دارم ب چیزایی ک میخوام میرسم(خانم دکتره آیندم) تو میتونی پس بیخیال خواستت نشو ، موفق باشی خوشگلم❤️💛مربی زومبا، تتو کار و ناخن کارم هستم😎😁باهم مهربون باشیم، هیچ کس از فردای خودش خبر نداره💛افسرده ها بیمار نیستن فقط دنیارو بیشتراز بقیه فهمیدن! من از اون آدماییم ک مینویسم ن اینکه نویسنده باشم، مینویسم، حرفامو مینویسم اما یه سری چیزارو نمیشه نوشت مثل یه چیزی بین بغض و اشک ک تو میبینی ولی بقیه نباید ببیننش💛

وای خدا😂😂😂😂😂😂😂

من یه مامان افسرده بودم ولی از وقتی که دخترم خندید دیگه شادم😊 من عاشق پیشرفتم😍 عاااشق هیجان😍 عاااشق شیرینی پزی😍 دوست دارم زبانم فول شه😍 رانندگیم حرفه ای شه😎😛 عاااشق کمک کردن به بقیه ام😍 من خیییلی آرزوها دارم😀 من به همش میرسم چون شااادم، حالا تویی که اینارو خوندی یه لبخند گشاااد بزن😉 آفرین الان خوشکلتر شدی😀😚❤بخند عزیزم فراموووش شه دردات😊

یاخدا چهارمیه و اینقد نازوادا 

خدایاسرده این پایین ازاون بالا اگه میشه نگام کن         یه کاری کن اگه میشه فقط گاهی خودت قلبمو ها کن     خدایاسرده این دستام ازاون بالاخودت ببین میلرزه         مگه حتی همه دنیا به این دوری به این سردی می ارزه😔

قسمت شادی آورش رو مزاح کردی عزیزم یا لذت بردی از توجه برادر شوهرت به خانمش ؟

این جهان به شدت عادلانه است هر انسان سهم خوشی و رنج خود را برابر دریافت خواهد کرد، هر کدام از این دو فزونی یافت از جانب پروردگار نیست؛ بلکه توسط انسان هایی احاطه شده اید که آن را مضاعف می‌کنند.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792