از وقتی به خودم اومدم..پدر مادرم مریض شدن..بابام جانباز شیمیایی ان تا سال 90درگیر ریه هاشون بودیم سال 91 ماهیچه های قلبشون ضعیف شده بود درگیر بودیم تا سال 92باتری گذاشتن قلبشون..سال93مادرم سرطان گرفتن تا سال 95درگیرش بودیم..همون سال فهمیدیم باتری پدرم دیگ جوابگو نیس رفتن تو لیست پیوند تا سال96 ک پیوند شدن هنوز حالشون تا پارسال خوب نبود خیلی تا الان ک آی سیو ان....حالم خرابه خستم مادرمم باید رحمشونو تخلیه کنن...من متولد 80ام کنکوریم روحیم خرابه...گریم تموم نمیشه از دیروز ک بابامو بردن تهران ..به خاطر کنکور مزاحم دوستام نمیشم
خواهرمم متاهله و روحیش از من بدتره
حالم خرابه خیلی خراب
نمیدونم به کجا پناه ببرم..شاکی از خدام نیستم...فقط دلم پره حرفام موندن تو دلم تموم این سالا
این متن تاپیکیه که اردیبهشت ماه زدم
مامانم ی هفته مونده به کنکورم دچار خونریزی شدید شد و عمل کرد ..کنکورمو خراب کردم...پریروز بابام حالش بد شد و امروز اعزام شد به تهران..قلبش مجددا پس زده..من ی پشت کنکوری خسته و غمگین و تنهام که هیچ پشتوانه عاطفی نامدار خفه میشم دیگ..مثل همیشه از خدا گله ای ندارم و زندگیمو پذیرفتم ..ولی خستم و نمیدونم به کی و کجا پناه ببرم