2777
2789

 یه روز که مثل همیشه سر کار بودم و داشتم کار میکردم تلفنم زنگ خورد و از طریق یکی از مشتری های قدیم و معرفی شدن به یکی از دوستاش که نیاز به یک کار تعمیرات داشت که من آدرس گرفتم و قرار شد بعد از کارم تموم شه برم و کارشان را انجام بدم زمانی که رفتم اونجا صاحب خونه زنی بود با چهره‌ای مظلوم و فوق العاده خوش برخورد و خنده رو بود که با تمام ادعایی که همیشه من داشتم که من چشمم هیچ زنی را جز زن خودم نمیبینه با حرف زدناش با خنده هاش جوری برام جذاب اومد که تمام قول و وعده هام به زنم به تمام کسانی که می شناختم رو در عرض شاید باور نکنید نیم ساعت کاملاً فراموش کردم و همش دوست داشتم کارم رو طول بدم که بیشتر از نوع رفتارش لذت ببرم و مهربون بودنش و همش دنبال بهانه بودم که بفهمم چه کاری میتونم برات انجام بدم که اون لحظه ها را از دست ندم

خدا از سر گناهم بگذره فقط من پشیمونم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792