2777
2789
عنوان

جدیدا خیلی با همه در و دل می کنم

77 بازدید | 7 پست

هر وقت عصبانیم  دهنمو وا می کنم درد و دل می کنم 

یا غیبت کردنم زیاد شده 


از نظرتون  چطوری جلوی خودمو بگیرم 

یه جورایی انگار یادم میره گرگ دورم زیاده و نباید هر جایی حرف برنم

یه دو بار که درد دلتو تو سرت کوبیدن خود به خود یاد میگیری 

خانم هستم 🍁خوب بودن  و بدبودن  فقط برچسبیه که ادما روت میزنن بر اساس میزان نفعی که براشون داری. 🌸🌸(خطاب به یه عده اگه اهل دعوا و عقده گشایی هستی سرت به سنگ خورد چون من جواب نمیدم بگرد دنبال یه قربانیه دیگه خدا نگهدار 😛)

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

این تفکر رو دور کن که گرگ زیاده

به این فکر کن که برای شخصیت خودت خوب نیست پیش هرکسی شروع کنی به تخلیه کردن ناراحتیت، حالا ناله یا عصبانیت با هرچیز دیگه

من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "

منم دقيقا خيلي بده هي ب خودم ميگم نگو لامصب خفه شو باز يكيو ميبينم سفره دلمو وا ميكنم خيلي تنهام خيلي شهر غريبم شوهرمم هيچوقت نيس باهاش بحرفم خودمم خيلي اجتماعيم سخته شرايط واسم

منم دقيقا خيلي بده هي ب خودم ميگم نگو لامصب خفه شو باز يكيو ميبينم سفره دلمو وا ميكنم خيلي تنهام خيل ...


تا یکی باهام صمیمی میشم عین این  دیوونه ها  

همه چیو می گم   الان همسایمون باهام یه مدت خیلی صمیمی شده   تا اتاق منم میاد  دید میزنه 

بلد نیستم     به ادما حدشونو نشون بدم 

واقعا امشب  تصمیم گرفتم   دیگه رو ندم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792