بچه ها میگم من قرار بود امشب شوهرم بیاد دنبالم بریم خونشون تا فردا عصر اونجا باشم اخه تو عقدم بعدش خواهرم گفت خیلی زیاده و خوب نیست انقد شب بمونی خونشون.. اخه من قبلنم زیادتر از اینا وایسادم و شبم موندم البته پشیمون شدم
اومدم زنگ زدم شوهرم به دروغ گفتم یه امتحان دارم ساعت ۸ شب امتحان کلاسیه استاد گذاشته نمیتونم بیام خونتون اونجا تمرکز ندارم گفت خب امتحانتو بعد میام دنبالت گفتم نه دیگه دیر وقت میشه کلی اصرار کرد قبول نکردم گفت خب ف دا صبح میام دنبالت تا پس فردا صبح بمون بازم قبول نکردم آخرش ناراحت شد گفت اصلا من اشتباه کردم بهت گفتم باید میاوردمت اینجا نگهت میداشتم نباید نظرتو میپرسیدم که چقدر دوست داری بمونی
گفتم فردا ظهر بیا دنبالم یه ناهار اونجا باشم کافیه قبول کرد ولی ناراحت شد الان عذاب وجدان گرفتم طفلی میخواد منو ببینه منم ناراحتش کردم چیکارکنم 😢