2777
2789
عنوان

بیان از خنگ بازی هام براتون بگم

90 بازدید | 0 پست

ده سالم بود با مامان بزرگم زندگی میکردیم یه بار در زدن یه پیرمرد اومد احوال پرسی کرد نشست کمی بعد گفت واسه امر خیر اومده از املاکش گفت که باغ وزمین دارن فکر کردم اومده واسه مامان بزرگم پریدم وسط با پیرمرده حرف زدن آمار زندگیش دراوردن دودقیقه بعد همه دیدن من دارم وصلت جور میکنم نگو اومده بود واسه من واسه پسرش 😂😂😂

یک بار دیگه پسر دایم میخواست بره خواستگاری دختر خالم من به عنوان بزرگ فامیل رفتم دوازده سالم بود تا رسیدم همه چیز لو دادم بعدم خوابیدم همونجا دایم مجبور شد کولم کنه ببرتم پسر دایم به خونم تشنه بود 😂😂😂

یکی دیگه نامزد دوست همسرم من خونه نبودم غذا درست کرده بود داده بود نامزدش واسه همسرم بیاره همسرم از این خانم بدش میومد گفت شور بوده من رفتم به دختره گفتم همسرم خیلی تعریف دست پختت داد گفته خوش نمکه یاد بگیر خوشبحالت 😂😂😂😂


یکی تیشه بگیرید؛ پیِ حفره زندان… چو زندان بشکستید؛ همه شاه وُ امیرید
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792