الان یک دفعه ای گریم دراومد یاد بارداریم افتادم کلی فامیلاشودعوت میکرد من اذیت میشدم کمکم نمیکرد یادمه یه بار دعوامون شد هشت ماهه باردار بودم بادسته کلید منو زد شکمم درد اومد تاصبح گریه کردم بچه تو شکمم میلرزید یه بار نیومد آرومم کنه آبی بهم بده اصلا الان مردای مهربونو میبینم حالم بد میشه یه سریال ترکی بود جانو صنم من کلا عاشق پسره شده بودم نه بخاطر قیافش بخاطر اینکه خیلی محبت میکرد به دختره خیلی احترام میگذاشت بهش