بیاید خاطره ی خنده دار بگید، اگه از خواستگاریتونم دارید بگید.
بچه ها من خودم یبار دوست عمم باهاش اومده بود خونمون،نگو این منو میخواسته بگیره برا داداشش،منم بیرون بودم اقا از در اومدم تو تا اخر که اون زنه خونمون بود.انواع اقسام تابلو بازی رو دراوردم،حالا من همیشه آدم عادی ای،ام ساکت،سر به زیر،اون روز نمیدونم چم شده بود..با یکی از دوستامم دعوام شده بود زنگ زد انقد فوشش دادم.جوابامم نشسته بودم دیگه نگم براتون 😅 میگن زنه بعد از اینکه رفته، جوری رفته که دیگه عمم هم ازش خبر نداره😎
عمم طفلی خیلی از من تعریف کرده بود🥺نگم براتون که چقدم کیس خوبی بود😒 چقد خودمو فوش دادم😑
از اون به بعد دیگه امیدی به ازدواج ندارم😅 فقط دلم برا عمم سوخت😆 سربلندش کردم😁
��😤😌🙄