ازلحاظ اعصاب داغون داغونم خیلی حوصله ندارم هیچ کس حرف بزنه ودرد ودل کنه .مامانم ازوقتی ازدواج کردم شایدسال اول خوب بود ازاون به بعد هرروز زنگ میزد تمام غضه اشو به من میگفت حوری که اعصاب من کامل بهم میریخت یعنی کوچیکترین مشکلوبزرگ میکردبه من میگفت بعدمیگفت سبک شدم رفت .من میخاستم درد ودل کنم گوش نمیداد میپیچوند همین زنگ زدناش باعث شد من مشکل روحی واعصاب پیدا کنم