با تلگرام با یکی آشنا شدم تا یکماه چت میکردیم و همو ندیده بودیم خیلی از خودش تعریف میکرد تا اینکه
اینکه🧐
خببببب
دیدیش و کاخ ارزوهات فرو ریخت؟
قرار گزاشتیم همو ببینیم ... هستین بگم
ل
بگو
بگو دیگ
تو دیگه خییییلی داری قطره چکونی میگی
بای بای ما رفتیم
از بس هول کرده بودم با دمپای رفته بودم وقتی رسیدم زنک زدم کجا وایسادی گف کنار نیمکتی ک ابخوری کنارشه
دیدم ی پسر خیلی چاق و زشت ک اصن اونی ک گفته بود نیس یهو برگشتم ک در برم منو دید و صدام زد اومد پیشم حالم ازش بهم خورد
گف چرا دمپایی اومدی گفتم تو چرا دورغ گفتی اصن اونی ک گفتی نیستی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
