بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خونه ما بغل اتوبانه دیوانه شدیم ازصدای ماشینا.صدا ک هیچ گاهی ماشینای سنگین ک رد میشن یه سرعت گیر کوچولوهس اونونمیبینن یهو از روش باسرعت رد میشن یه ریز زلزله ای خونه رو میلرزونه😬
پسرخوشگل من👶۲۵آبان۹۹رفتم دکترکه برام غربالگری مرحله دوم روبنویسه،دکتربهم گف که برم درازبکشم برای سونو،اومداون دستگاهه رو گذاشت روشکمم یکم نگاکرد گف خب بسلامتی بچتم پسره😍اون لحظه قندتودلم اب شد باخودم گفتم خدایاشکرت مردکوچک زندگیمم توراهه،میاد ومیشه همه زندگی من.روزبه روز جلوچشام قدمیکشه ،میشه غروروتکیه گاه مامانش😍تودلی قشنگم ازخدامیخوام سالم بیای بغل مامانی👶زودتربیا چون مامان خیلی بیقرار لمس دستای کوچولوته گل من🌸🤰خدای مهربونم بابت همه داده هاونداده هات ممنونم ازت❤خدایاقسمت میدم به طفل۶ماهه حسین،دامن همه منتظرارو سبزکن نذارکسی ارزوی مادرشدن به دلش بمونه🤲دوست عزیزم که داری امضامومیخونی،میشه خواهش کنم یه صلوات ازته دلت برای حل شدن مشکلم مهمونم کنی؟خداحاجتتوروا کنه انشاءلله😘
ما یه خونه داشتیم کنار اتوبان بود!! ماشین سنگین که رد می شد با سرعت لوسترها کرستال هاش می خورد به هم و صدا می کرد!! هر بار یه صدا تصادف می امد!!! هر بار یه ماجراهایی اتفاق می افتاد!! یه بار یه زن و شوهر پارک کردند شبی کنار خیابون و معلوم بود دعواشون شده!! بعد شروع کردن تو ماشین به هم تف کردن بعد کتک کاریشون شد کلی همدیگه رو زدند بعد از ماشین پیاده شدن و به هم فحش دادن بعد یه مدت با هم حرف نزدند و بعد دوباره سوار شدند و رفتند!!! فکر نمی کردند ساعت ۳ نصفه شب یه دختر بی خوابی زده به سرش و داره نگاهشون می کنه!!!!!
هر زمان که ناراحت شدی به یاد بیار که بیشتر از یه میلیارد سلول تو وجودته که به تنها چیزی که اهمیت میدن تویی❤❤❤