یبارم خونه دوستم بودم دوران دانشجویی.میخواستیم باهم درس بخونیم.همیشه میرفتم.ایندفه سرزده بودصبح زودم بود..ما تو پذیرایی بودیم .یهو مامانش با یه لباس خیلی لختی بدجور از تو اتاق اومد بیرون منو دید جا خورد.رفت تو حمام.از کنار در ی پسر جوون دیدم ک روتخته.بابای دوستمم فوت شده.میدونستم.بعد از چند ماه دوستم خودش اعتراف کرد ک مامانم پسر میاره خونه بعضی شبا
هیچی خواهر 😂منو شوهرم قبلا یسال باهم دوست بودیم روز تولدم بود شوهرم کلی برنامه چید منو برد پارک جنگلی با دوستامون اونجا جمع شدیم سر کادو دادن اومد منو بوس کنه یهو سورپرایز شدیم جفتمون خواهرشوهرم ک با یکی از دوستام صمیمی بوده و تو مدت دوستی منو شوهرم میدونست ک ما باهمیم یهو از تو ماشین یکی از بچه ها اومد پایین گفت ادامه بدید فیلمتونو پخش میکنم ابروتونو میبرم🙄😐😂بعدم اومد گفت از هم فاصله بگیرین اومد نشست بینمون😐حالا هم سنیما باهم شوهرمم از خواهرش ۴سالی بزرگتره ولی خب از تعجب دهنمون وا مونده بود هیچی دیگه الان نزدیک یکسال عقدم بعضی شبا ک میرم خونه مادرشوهرم میمونم میاد تو اتلق میگه از من ممنون باش اگه من نبودم الان بجای اینکه راحت بریدو بیاین در ب در دنبال مکان بودین😐😂بیشعوره خیلی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
