دیگه پدرتو نمیشه عوض کرد چون از اول اینجوری بوده اگه میتونی خودت برو سر ی کاری
یکم در مورد خودم توضیح بدم
«به نام خدا هستم،
از بچگی بزرگ شدم،
تو بیمارستان به دنیا اومدم،
صادره از شهرمون،
همونجا بزرگ شدم،
چند سال سن دارم،
بابام مَرد بود،
تو دوران کودکیم بچه بودم،
با رفیقام دوست شده بودم،
به دوست داشتن علاقه دارم،
قصد ازدواج نه دارم،
بعضی شبها که می خوابم
خواب می بینم،
تو خونمون زندگی می کنیم،
تا حالا نمردم و...»
توفک کردی بااین اخلاقاش من باهاش صمیمی ام اصن بلدم صمیمی باشم؟ تاهرچی بگم دادمیزنه دلم.میخاد ازدو ...
بابای من عصبیه وخیلی خیلی دعوا میکنه همش دعوا داره و قهره وغر میزنه بخصوص ا من کهاصلا خوب نیس بارها نفرینمم کرده اما بارها شده مادرم و.... التماسش کردن فلان کارو نکن و... گوش نکرده مثلا من تنها شدم اروم رفتم دردمو گفتم بابا بخاطر من اینجور باش من الان تو ادما جز شما کی پناهمه
من کی سایه سرمه و.... بعد کامل گوش داد تو هم تجربه کن شاید جواب داد روت