بت خانواده همسر را بشکنید

بله عزیزم 

ما آدمهای هم جنس خودمون رو خوب میشناسیم

آدم های بدجنس چون خودشان را خوب می‌شناسند و همه مردم را مثل خودشون می‌بینند، بسیار دقیق و حساب شده رفتار می‌کنند و آدم های خوب بیشتر ضربه می‌خورند چون همه را خوب می‌بینند و به همه اعتماد می‌کنند 

دلیل اینکه آدم های مظلوم و ساده گیر آدمهای ظالم میفتند چون اونها فکر می‌کنند همه مثل خودشون ساده هستند و رفتارهای آدمهای حقه باز رو تشخیص نمیدن و وقتی کارهای بد اونا رو می‌بینند نمیتونند تشخیص بدن چون از یک جنس نیستند 

و اینکه ما گرگ رو نمیخوریم دلیل مناسبی نیست تا گرگ مارو نخوره. 

بانو جان من همونم که گفتم دردودل کردم باخواهرهمسرم وبدیای مادرشوخانوادشو گفتم

الان باکوچکترین توجهی ازسمت اونا عذاب وجدان میگیرم 

درصورتیکه بدی ای نبوده اونادرحق من نکرده باشن 

این عذاب وجدان لعنتی روچیکارکنم؟؟

ودرمورد رفتارای خالم چیزی نگفتید که بدونم علتش چیه؟

من تو خودم میرم هر چند دوست ندارم

دلم میخواد بتونم با زبونم ابراز کنم

ایشون گفتن با کتاب خوندن و درس تونستن برسن جایی یعنی هرروز مطالعه داشن و هرروز کارشون تلاش بود مثل همه ی ما نکته ای برمیداش از جایی میخوند تا تونس زندگیشو نجات بده

سلام بانو جان 

میشه بی زحمت بگین واکنش همسرتون در قبال این رفتارهای شماک از نظر من کاملا بجا و مناسبه  (مهمونی نرفتن ها و سلام علیک کوتاه و.... )چیه؟؟؟ چطوری همسرتون رو قانع میکنید ک گارد نگیره در برابر رفتارتون؟؟ 

منم اخیرا تا حدود زیادی این مدلی شدم

ولی حس میکنم شوهرم داره گارد میگیره نسبت بهم و مقابله ب مثل میکنه نسبت ب خانواده ام(یعنی بیش از حد)

البته تا حد زیادی بهش فهموندم ک خانوادت تو رو احتیاج دارن ن من  و اینکه ی عمر تو مجردی هات با تو زندگی کردن دلبسته تو هستن ن من  پس لزومی نداره ازمن توقع داشته باشی همینطور ک من ازت توقع ندارم در برابر خانواده ام بجای دامادشون نقش پسر رو داشته باشی 

بانو نمیدونم تا چ حد اینکارم درست بوده؟؟؟

میشه روشنم کنین ممنونم🌹

البته دوستان گلم هم از تجربه هاشون بگن  ممنون🍀

بانو جان دقیقا آموزه های مادر شما آموزه هایی بود ک مادرم ب من یاد داد و نتیجه اش الان دارم تو زندگی خودش میبینم ک هرکسی از راه رسید ظلمی بهش کرد 

دستش تو ظرف عسل کرد گذاشت دهن خانواده شوهر و اونا هربار جای تشکر دستش گاز گرفتن هر بار پرقدرت تر از قبل شکستنش

و منم چون این آموزه ها با گوشت و خونم عجین بود داشتم مثل مادرم زندگی میکردم و نتیجه اش خرد شدن های پی در پی بود اما خداروشکر خدا شما رو جلوی راهم قرار داد نگاهم ب همه چی عوض شد  و فهمیدم چقدر اشتباه کردم و ظلم کردم ب خودم  الان چند وقته همه چیز عوض شده دارم رو خودم کار میکنم دارم از شما یادمیگیرم و الویت بندی هام تغییر کرده(بماند ک این وسط خانواده ام چون ازدواج مون فامیلی و میبینن رفتارم رو  عذاب وجدان بهم میدن با نصیحت ها و تکرار و تاکید  آموزه هاشون😢😖😖😖 ) و.......... خیلی راه طولانیه در پیش دارم اما دارم کم کم پیش میرم با توکل ب خدا

واقعا بانو من از ته قلبم برای شما بهترین ها رو میخوام از خدا

و افتخار میکنم ب وجود باارزشتون و برام الگو هستین

خیلی لذت میبرم ک تونستین عزت نفس خودتون پس بگیرین و الان موفقین خداروشکر❤

لا حول و لا قوه الا بالله🌹

سلام عزیزم

اینجوری که من از تاپیکهای قبلی بانو متوجه شدم تو این موارد گفتن به حرفهای همسر توجه نکنید و کار. خودتونو بکنید 

و به همسرتون اگه گفت با اونا صمیمی و مهربون باش بگو من صمیمی هستم با اونا 

و کلا زیاد دستت رو جلو همسرت رو نکن ولی کار. خودتو بکن بطور نامحسوس 😊

و اینکه اگر اون با خانواده ی شما مقابله به مثل کرد هم برات مهم نباشه 

واقعا خانواده ی ما چه نیازی به همسر ما دارن 0؟؟

همسر ما هم نباید عاشق خانواده ی ما باشه ،فقط همینکه احترام بذارند به هم کافی هست ،

من هم همش بخاطر اینکه جلو خانواده ام بگم که همسرم خیلی شما رو دوست داره و کمک شما هست حاضر بودم خیلی از برخوردهای بد خانواده ی همسرم رو تحمل کنم 

ولی با خوندن تاپیکهای بانو فهمیدم که باید دیدم رو عوض کنم و خودم الان راحت تر و شادتر هستم 

چقدر این سالها بخاطر این طرز فکرم خودم رو عذاب دادم ،همش میخواستم با خانواده همسرم خوب باشم و صمیمی تا همسرم هم با خانواده من صمیمی باشه 

ولی این وسط فقط ارزش و احترام من کم شد 😩😩😩

استارتر عزیز ممنون بابت تاپیک قشنگتون.من ی سوال داشتم .من دوسالی بود ک با خانواده شوهرم رفت و امد نداشتم ی چند وقتیه ک اشتی کردیم و رفت و امد داریم تولد مادرشوهرم بود ما تولد رفتیم و کادو بردیم‌بعد من چشمامو لیزیک کردم حتی ی زنگ هم نزدن ی احوال پرسی خشک و خالی کنن دو سه هفته ای میشه حالا بنظرتون خونشون برمو بیتفاوفت باشم یا نرم؟ب شوهرمم گفتم کسی ی احترام نزاشت در صورتی ک شوهرم خیلی احترام بهشون میزاره

بانو جان منم تغییر رویه م به این شکل بوده ولی اونا بجاش منو حذف کردن و کامل انگار وجود ندارم ندید میگیرن و همشون با هم هماهنگ و بصورت گله ای رفتار میکنن و این منو اذیت میکنه کاری میشه کرد؟؟؟

ملکه جان حالت رو کاملا درک میکنم بقول بانو هر تغییر ویرانیهای داره هر انقلابی خرابی های داره هر داروی همراه درمانش عوارضی هم داره  

منم تو این دوره هستم فقط مینویسم و دعا میکنم باور دارم این دوره رو رد کنم دیگه واکسن زده میشه.

جملات تاکیدی در بیار از باور هات 

من هرروز تمرین آینه رو میکنم و تمرین کودکی خودمو که تو کتاب شفای زندگی هست انگار خودم مواظب خودم هستم اجازه نمیدم کسی بهم بریزه منو

من هستم 

دقیقا منم خیلی دوست دارم بدونم ولی صلاح دیدن که پاک کنن