اتفاقا مشکلت اینجاست که طاقت دوری همسرت رو نداری و اونم اینو فهمیده.
چون فهمیده اذیتت میکنه.
یکم صبور باش، خود دار باش، محکم باش.
مگه مردم غم ندارن؟ غصه ندارن؟ رنج ندارن؟
آدم میریزه تو خودش، تحمل میکنه.
دم نمیزنه، صورتشو با سیلی سرخ میکنه، آبرو داری میکنه.
حرفتو به سنگ بزن، به خانواده همسرت نزن.
اگر همسرت همه چی رو میگه، به اونم نگو.
برنامه ات این باشه، هیچ حرفی نزن، مگر اینکه قبلش بهش فکر کرده باشی.
فکر کن دهنت قفل داره.
باید حساب شده حرف بزنی.
چند ماه مراقبه کنی روی حرف زدنت، این مهارت برات درونی میشه.
هر حرفی که میخوای بزنی بگو آیا فایده ای داره؟
آیا این حرف به نفع زندگیمه؟
آیا این حرف منو کوچیک میکنه یا بزرگ؟
آیا این حرف برام عواقبی نداره؟
از فردا یک مهارت یاد بگیر.
ذهن روی دو چیز نمیتونه به طور دقیق تمرکز کنه.
پس مشغولیت جدید براش بساز.
حدیث داریم از امام علی ع یا برای ذهنت مشغولیت بساز، یا ذهنت تورو مشغول میکنه.
باورت میشه من روزی 16 ساعت کار فشرده میکنم؟
تمام روز در حال دویدنم.
فقط شب ها میخوابم، اون هم که مجبورم.
تازه تمام وقت هم به پروژه های فردام فکر میکنم و کار فردا رو دارم برنامه ریزی میکنم.