امشب تو خونه مامانم بودیم پسرم یک سال و نیمشه.تازه داره حرف میزنه اونم کم.داشت غذاشو میخورد خواهرم قاشق قاشق میذاش دهنش.یه هو پاشد زل زد ب دیوار.گفتم چی شده پسرم ؟ با دس دیوارو نشون داد گف آقا آقا.هیچ تابلو و عکسی هم رو اون دیوار نیس.یه جوریم نگا میکرد انگاز قدش بلنده طرف.خلاصه هی سلام میکرد.اخر اسباب بازیش اون طرف رو زمین بود رف برداش بدووو اومد نشست بغلم.بعد بای بای کرد.خیلی ترسیدم.خواهرم میگ اون لحظه یه هو تن من سرد شد 🥺🥺
هنوزم میترسم