یکی از دوستاش رفته پیشش . زن و شوهر داشتن جدا میشدن زن از شوهره متنفر شده بوده
میگه هر دو رفتن پیشش . یک سطل آب گذاشته دورشون با چاقو حصار کشیده . بعد ورد خونده . بعد گفته دست کنین توی آب ببینین چی پیدا میکنین . اینا توی سطل آب قفل و این چیزا پیدا کردن ، دستبند خانمه هم پیدا شده که شوهره گفته من اینو توی عقد برای زنم خریدم و چند ساله گم شده .
بعد دعانویس همونجا جلوی زن و شوهره گفته کار خواهرای مرد هست و اسمش رو هم گفته
بعد سحر و جادو رو باطل کرده . از فرداش اینا با هم خوب شدن