ده سال پیش بود ی دختر دبیرستانی شب امتحانی بودم ک ۴صبح گاهی۳پامیشدم درس میخوندم تو حیاط
خونه مامانم اینا خلاصه ی روز ک پاشدم طبق معمول رفتم نشستم حیاط و مشغول خوندن شدم سنگینی نگا حس کردم سرمو بالا اوردم و دیدم ی موجود تپل کوتاه قدش در حد ی متر با دستوپای پراز موهای بلند پاهای شبیه پای سگ وصورت خیلی وحشتناک داره نگام میکنه عینه ادما هم رو دوتا پاش وایساده بود انقدر جیغ زدم خودمو زدم ولی نمیرفت خانوادم ریختن بیرون هی میگفتم اونجا اوناها ولی اونا نمیدیدنش هی میگفتن اونجا ک چیزی نیس قشن دودقیقه همینجور نگا کرد بعد روشو برگردوند و رفت
و من دیگه تتها دستشویی هم نمیرفتم همه جا با مادرم بودم چندسال کشید تا درست شم