پریشب بود فک کنم.. خواب دیدم اومده بود و ی جورایی مراقبم بود ی دختر بچه شر و شیطون بطرفم ی چیزایی پرت میکرداون رفت طرفش و سپر من شد منم برا جبران کارش باخودم گفتم ما که دیگه ازهم جداییم و هیچوقتم ب هم نمیرسیم چ عیب داره بش بگم دوسش دارم.. اصلا نمیدونم چرا اینکارو کردم
و تو ی تیکه کاغذ کوچیک نوشتم که. دوستت دارم تا همیشه فک کنم ی همچین چیزی نوشتم..
با اینکه تو بیداری اینطور نیس مدتهاس دیگه دوسش ندارم و برام مهم نیس