سلام من ی پسر 2 سالو 2 ماهه دارم زیاد شیطون نیست امااذیتم میکنه توی شهری که زندگیمیکنیم غریبم کسی رو ندارم نه دوستی نه اشنایی پسرمو خیلی دعوا میکنم سرش داد میزنم امشبم چندبار محکم زدم رویدستش دست خودم سوخت جیگرمم سوخت دارم دیوونه میشم شبا دیر میخوابه تا میایم توی جامیگه جیش میبرم دوباره میگه آب دوباره میگه نون هزار با بلند میشم شوهرم میگه ظهر نخوابونش میگم ظهر که نخوابونم کی نفس بکشم پس ظهر نخوابه غروب میخوابه خسته ام واقعا داغونم کمکم کنید چیکار کنم اخه
عزیزم چطوری شیر شبش و قطع کردی...اره بابا منم همینطوریم مامان میگه تا بچه خوابه صبح زود پاشو خودت صب ...
من رفتم چند روز تعطیلی بود خونه مادر شوهرم رشت هستش اونجا جاریمو خواهر شوهرم بودن پسراشونم کوچیکن دورو ورش شلوغ بود طی روز همش بازی میکرد اصلا شیر نمیخواست از عطاری ی دارویی خواهر شوهرم خرید تلخ بود زدم به سینم یکی دوبار طی روز گفت مم اومد دادم دید تلخه فرار کرد برای خوابم بهونه میگرفت چند بار دادم تو خواب دید تلخه دیگه نخورد بهونه میگرفت گریه میگرد خیلی وابسته بود اما تو خوابم چشماش بسته بود گریه میکرد میگفتم بیا بخور میگفت اخه دیگه سه روز شب تا صبح گریه کرد چرخوندم یا روی پا خوابوندم دیگه کلا یادش رفت