هیچی تو کافه نزدیک دانشگاه مون دیدمش🤩با دوستام قبل از داشنگاه رفتیم اونجا یچزی بخوریم اونم اونجا بود
بعد من قهوه ریخت روم رفتم لباسامو بشورم خوردم بهش
معذرت خواهی کردمو ازش گذشتم ولی باز تو کلاسمم دیدمش. کم کم عاشق هم شدیم و....
😑😑😑😐😂😂😂داستان جالبی بود قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید