چه مادرایی مهربونی
مادر من که نمیگفت بچه دارم زمون ما . مارو هیچ جا نمیبرد نه بیرون نه پارک نه جایی .
فقط به فکر نشستن در کوچه پیش زنای دیگه بود و فکر جمع و جور کردن و مرتبی خونه که مردم بگن به به چه چه .
و فکر و ذکر پول و مال و اموال بود که وای فلانی خونه داره ما نداریم . فلانی ماشین داره ما نداریم .
هیچ وقت نگفت فلانی بچه هاش از صبح تا شب بیرونن بچه های بدبخت من سالی یه بارم جایی نمیرن . :(