2777
2789
میتونی بگی دلیل بی اعتمادیشون چیه. شاید بتونم بهت کمک کنم 

کلاس پنجم ک بودم.. با دوستام رفتم کوچه..یه پس کوچه بود خیلی نزدیک خونمون بود

ما نشستیم اونجا تا جرعت یا حقیقت بازی کنیم

بعد یه آقا پسره از پس کوچه ک رد میشد منو نگاه کرد و منم بدون هیچ عکس العملی بازیمو میکردم

همسایمون دید و رفت ب مامانم گف دخترت ب پسره نگاه کرد و پسره بهش چشمک زد و دخترت خندید

مامانمم حرف اون همسایه رو باور کرد و ب بابام گف

الان نزدیک4ساله ک بهم اعتماد ندارن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

کلاس پنجم ک بودم.. با دوستام رفتم کوچه..یه پس کوچه بود خیلی نزدیک خونمون بود ما نشستیم اونجا تا جرع ...

ای وای

راستشو بگم من همکین قضیه ای پارسال واسم اتفاق افتاد

اما من بعد از اون قضیه سعی کردم دیگه با اون دوستا بیرون نرم

حتی خودشون به زور بهم میگفت برو بیرون فلان چیزو بخر من نمیرفتم

از همه چیز بیرون زده شده بودم

دیگه بعداز اون هیچکاری نکردم که دوست نداشته باشن 

الانم خداروشکر بهم اعتماد دارن. حتی اوایلی که واسم گوشی خریده بودن گوشیمو چک میکردن  ولی الان دیگه نگاه نمیکنن   اعمتادشونو دوباره انگاری جلب کردم فداشون بشم 

ماه پشت ابر نمیمونه ولی غصه پشت خنده چرا:)
تو سعی نکردی اعمتادشونو جلب کنی؟ خانواده تون مذهبین؟ شغلشون چیه؟. من مامانم مدیره بابام معلم بازنشست ...

ن من سعی نکردم..خیلی خانواده عادی هستیم

مادرم خانه دارن و پدرم حساب دار

ن من سعی نکردم..خیلی خانواده عادی هستیم مادرم خانه دارن و پدرم حساب دار

سعی ت رو بکن  به هر حال شاید وقتی نباشه بعدا. همین الان حتی سعی کن اعتمادشونو جلب کنی 

ماه پشت ابر نمیمونه ولی غصه پشت خنده چرا:)
چجوری؟

نمیدونم🤦‍♀️😂

ولی جدا ارینا به نظر من توی یه وقت مناسب برو بشین کنار مامانت و باهاش حرف بزن. بگو مامان جون چکار کنم که بهم اعتماد کنی باور کن دختر سابق نیستم بزرگ شدم فهمیده تر شدم 

ماه پشت ابر نمیمونه ولی غصه پشت خنده چرا:)
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792