الان بیست روزه اومدم خونه بابام ،، بخاطر مشکلات شوهرم ،، بعد چندبار سوهرم زنگ زده که بیام سراغت مادرم و پدرم میگن نمیخواد بری تا کاراشو رو ب راه کنه ،، بعد اینا بکنار هرشب مادرم با دخترم دعوا میکنه
مثلا دارن شوخی میکنن یعد یدفعه دخترم عصبانی میشه میزنه و فرار میکنه بعد اونم باید حتما جبران کنه آخرش دخترم یه ساعت گریه میکنه ،، حالا امشب داشتن باز بازی میکردن من دخترمو ضدا کردم گفتم بیا اینور الان باز گریت میگیره مامانم گفت چکارش داری بعد
من داشتم چایی میریختم دیدم دخترم شروع کرد ب گریه کردن گفتم پس باز چت شد و ب مادرم گفتم چکارش داری ولش کن ،، گفت مگه چکارش کردم حالا ک اذیتی پاشو برو جا خوش کردی با اون شوهر عقب افتادت،، خیلی دلم گرفته
عزیزم مشکلات زندگیت رو نه برای خانواده خودت نه خانواده شوهرت بازگونکن شوهرت کوچیک کنی توهم همراهش خورد میشی به شوهرت وخودت ابهت بده .مشکلی داری یامشاور یاباخودش سعی کن حل کنی در درجه آخر اطرافیان رو وارد قضیه کن