یه اشنا داریم مامانش میشه دختر عموی بابام از همون قدیما با هم مشکل داشتن من پونزده سالم بود که اومدن خونمون و من عاشق پسرش شدم به دختر عموی بابام میگم عمه خیلی رابطم باهاش خوبه خلاصه پونزده سالم بود عاشق شدم و از نگاه اونم فهمیدم دوسم داره یه پسر واقعا کامل و خوشتیپ بود
خا
خوب
دیگه از اون موقع ندیدمش خونشون ده ساعت با ما اختلاف داره یه شهر دیگن من نوزده سالگی ازدواج کردم و سه سال و یازده ماه بعدش با یه بچه جدا شدم حالا ماجرای جداییم بماند
این پسر عمم تو این سه سال و یازده ماه یه بار یه نامزدی کرد بهم زد یه بار عقد بار اول که من اومدم جدا شم بعد مدتی گفتن معراجم میخواد نامزدیشو بهم بزنه و بهم زد من برگشتم پیش شوهرم بار دومم وقتی اومدم طلاق بگیرم و تصمیمم جدی بود گفتن معراجم عقدشو میخواد بهم بزنه و با طلاق من اونم طلاق گرفت
بعد
خب
داره شبیه رمان میشه
امیدوارم فقط به معراج پیام نداده باشی !!!!شما اصلا تجربه کسب نمیکنین؟
رابطه منو دوست پسرم خیلی محکم تر از روابط زن و شوهری شماست
بعدش تو اینستا پیداش کردم و فالوش کردم اتفاقی پیداش کردم و اون شد استارت کارمون از قدیما گفت از این که عاشقم بوده و هزار حرف چرت و پرت دیگه وقتی کاملا عاشقم کرد وقتی کاری کرد که نتونستم فراموشش کنم وقتی فهمید تو این همه سال عاشقش موندم منو ول کرد
خب
بهم گفت عاشقتم دوست دارم و هزار چرت و پرت دیگه اما به خاطر خونوادها باید جدا شیم چون هیچ وقت راضی نمیشن میدونم مشکلمون یکی دو تا نبود خونواده اون خونواده من خونواده پدرم و مادرش خیلی سخت بود اما این سخت تر بود با یه پیج فیک رفتم و باهاش چت کردم از گذشتش گفت از این که عاشق یه دختر به اسم هدا بوده و دختره پنج سال پیش ولش کرده و هنوزم گاهی بهش پیام میده و التماس میکنه برگرده
میدونم چه ادم اشغالیه میدونم یه عوضی زن بازه میدونم گل میکشه میدونم عاشق یکی دیگس اما عاشقشم همه جوره نمیتونم فراموشش کنم دست خودم نیست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
5 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز