چند بار بردمش ترک و همه کار کردم ۳ ماه بعد ترک دوباره روز از نو و روزی از نو ... دوباره گوشه بیمارستان و تحقیر آشنایان و هزار بدبختی دیگه ...کاش کرونا بگیرم و بمیرم راحت شم تا اینطوری زره زره هلاک شم ترسم فقط پسرم هست که از دستش بدم . فقط تو خیالم کاش زهر بود میخوردم و میمردم از درون دلم تیر میکشه گریه امانم بریده از التماس بخدا خسته شدم هزار بار نفرین به مادرم میکنم چرا به دنیا اومدم