نازیجون۱پریجون@
ببین شوهرش اومد خونه مادرشوهرشم اومده خونه دعواشده مادرشوهرش گریه کرده الکی دست گذاشته روقلبش شوهراینم گرفته اسی روفش داده بعد غذا رو پر کرده داده به مادرش گفته برو طبقه بالا خودشم رفته حموم ازحموم اومده اسی رفته باهاش حرف بزنه سرایی دادزده وبحث کردن به اسی گفته گمشوبرو هرجاخواستی بعد رفته طبقه بالا پیش مادرش بعد اسی هم زنگ زده به مامانش بیان دنبالش بعد به شوهرش نگفته رفته سوارماشین شده شوهرم اومده پایین اصلا نگفته ببخشیدواینا دخترشوبغل کرده دخترشمسوار شده رفتن خونه مامانش (اسی)بعد شوهرش پیام داده یه تومن زدم حسابت بعد رفته خونه مادرخانومش. گفته خونه رو جدامی کنم از مادرم پدرزنشم گفته تاوقتی خونه آماده نباشه دخترم همین جا میمونه بعد شوهره رفته تو اتاق اشکای اسی روپاک کرده و بهش گفته هنوزقهری باهام
ای کاش میشد تو نی نی سایت یکطرف شوهرامون حرف بزنن یکطرف زنا...بعدا نی نی سایتیا قضاوت کنن
مثلا شوهر این خانومم میومد حرفاشو میزد
واقعا بعضی داستانا برام عحیبه.مثلا این کار زشت مادرو خواهر شوهرش...چجوری شوهرش باز طرف اوناست
اقا تاپیک زد منو صدا کنید
دوستان از همگی معذرت میخام دخترم مریضرشده اذیت میکنه نتونستم بیام،دوست عزیزم توضیح دادن ،ماهم میترسیم برخ مادرشوعرم باز مخشو بزنه ولی منم کوتاه نمیام دیگه پامو تواون خونه نمیذارم من فک میکردم وقتی ببینمش دلم هوای بغلش و میکنه ولی اصلا اینبار جوری دلم شکست که برا اولین بار رمو برگردوندم ازش
