بچه ها مادر شوهر مو امروز بردیم باغ یعنی به شوهرم میگم بهش برس وکارهاشو انجام بده امروز صبح خودم از سر راه خرید رفتم خونشون گفتم اگه برنج خیسوندی بپزم براتون برم خونه چون هی میگن دستپخت من خوبه خیلی گفت نه نمیخوایم یه نیم ساعت موندم اومدم خونه بعدازظهر شوهرم بهشون گفت بیاین ببرمتون بیرون هوایی بخورین به منم گفت بیا منم بر خلاف میلم رفتم بعد میبینم تو باغ به من میگه حالیت نمیشه اصلا حیف این باغ که مال شماهاس فکر کرد من نمیشنوم