خانوادم درکم نمیکنن

کار نکن مگه با بیل وایساده بالا سرت

خیلی شبیه همیم 😭😭😭😭😭😭

من 16سالمه 😭😭😭😭

ایول بابا تو ک خوبی...مامان من دوقلو اورده الان ۲سالشونه بچه هاشو نگه میدارم کمکش میکنم تو خونه اخرشم میگن چرا ددس نمیخونی یا میرم بخونم میگن بیا اینکارو کن میگم خب درسم چی میگن تو ک هیچوقت نمیخونیوالان درس خوندنت گرفته؟؟😑

سعی کن یه تعادل ايجاد کنی بین کارای خودت و کمک به مامانت

والا رفیق من با رتبه 50، دو خواهر کوچک‌ تر از خودش را اداره میکرد و مامانش هم کارمند بود و نصف روز اصلا خونه نبود 

دخترای خوب یکی از بهترین راه‌ها اینه اولا بحث نکید همون زمان بحثوکار رو انجام بدید

صبا زود پاشید به خوندن در روز قبل گفتنشون کار رو انجام بدید الان زمانیکه تو گوشی هستین رو اختصاص بدین ب خوندن

مامان منم همین بود یه روز بهم گفت دیگه حق نداری کتاب بگیری دستت

منم کتابامو کلا جم کردم گزاشتم تو پلاستیک کلناا گفتم بفرما بنداز دور میخام کلفتی کنم ببینم به کجا میرسم

(البته بگما من بابام خیلی بیشتر درکم میکنه)بابام کلی اسرار منم میگفتم نه

دو هفته درس نخوندم فقط کارای خونه رو انجام دادم صبحونه نمیخوردم فقط ناهار اونم خیلی کم شامم نمیخوردم دیگه دیدن خیلی زیاد جدی گرفتم رفتن میز تحریرم که شکسته بودو عوض کردن کلی چیز میز گرفتن 

از اون موقع هیچی نمیگه بهم☺

ببین عزیزم منم مشکل شما رو داشتم. تنها کاری که کردم این بود که غصه خوردم و الان ۳۳ سالم هست و پشیمونم از کاری که کردم.‌ اینو بدون که خیلی از بچه ها با پدر و مادراشون اختلاف دارن اما مهم نوع برخورد شماست. خانواده ی شما همین آدمها هستن و قرار نیست اتفاق خاصی بیفته پس سعی کن باهاشون کنار بیای. اصلا باهاشون بحث نکن و یه جوری برنامه ریزی کن تا به درسات برسی. مثلا شبا زودتر بخواب و صبح زود پاشو درس بخون. هر چی بیشتر باهاشون بحث کنی، شرایط بدتر میشه. من خودم این راه رو رفتم. شما نرو.

راهشو پیدا کن

تایم های خوابت را یکم تغییر بده

دیگه تا آخر شب که ازت کار نمیکشن

شب ها شروع کن به درس خوندن یا صبح ها ساعت پنج و شش از خواب پاشو و شروع کن

عزیزم مامانت که دیگه خانم تناردیه نیست و تو هم کوزت نیستی دیگه که

جارو برقی و لباس پهن کردن ...نیم ساعت بیشتر وقتت و نمی گیره ، اونا رو انجام بده بعد برو سراغ درست

خب خدا رو شکر کنین که خانوادتون آدمای خوبی هستن. من ماه رمضون امسال سه روز تمام هیچی نخوردم و روزه گرفتم. خانوادم به روی خودشونم نیاوردن. آخرش گلاب به روتون انقدر زرداب بالا آوردم که داشتم می مردم.‌خودم رفتم یه چیزی خوردم. 

😥