ما اوایل ازدواج چندماه تو یه خونه زندگی کردیم ی اتاق داشتیم من و شوهر فقط
بعد مهمونی گرفته بودن و منم حسابی خسته بودم بعد اینکه مهمونا رفتن من و شوهرم رفتیم اتاق بخدابیم یکم من سریع لباسمو در اوردم بغل شوهرم خوابیدم بعد یهو مادرشوهرم در رو باز کرد شروع کرد حرف زدن .من خودمو تو بغل شوهرم چپونده بود لخت نبینتم حالا خی شوهرم میگه باشه مامان برو بعدا صحبت میکنیم مگه ول میکرد😂 ب زور رفت در رو قفل کردیم یبار قفل نکردیم حیثیتم رفت😂😂