2777
2789

یکی از فوبیا هایی ک دارم و باعث میشه مادر شدن رو به تاخیر بندازم وقتی شیر پرید گلوی نوزادم نمیدونم چیکار کنم

یادمه ی جشن سیسمونی رفتیم من خیلی کوچیک بودم اون موقع ۱۲ سالم بود نوزاده شیر پرید گلوش سیاه سیاه شد مامانشم ک غش کرد😐

عمه ی بچه ماما بود از اشپزخونه دویید اومد از پاهای بچه گرفت آویزونش کرد درست شد

چطوری به این ترس غلبه کنم اگه خدایی نکرده پیش اومد چیکار کنم اگه کسی پیشم نبود

تمامي دينم به دنياي فاني،شراره ي عشقي که شد زندگانی،به ياد ياري خوشا قطره اشکي،به سوز عشقي خوشا زندگاني،هميشه خدايا محبت دلها،به دلها بماند به سان دل ما،که ليلي و مجنون فسانه شود،حکايت ما جاودانه شود،تو اکنون ز عشقم گريزاني،غمم را ز چشمم نمي خواني،از اين غم چه حالم نمي دانی،پس از تو نمونم براي خدا،تو مرگ دلم را ببين و برو،چو طوفان سختي ز شاخه غم،گل هستي ام را بچين و برو،که هستم من آن تک درختي،که در پاي طوفان نشسته،همه شاخه هاي وجودش،زخشم طبيعت شکسته 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بچه رو جوری بذار رو دستت ک گردنش رو با دکف دستت بگیری و ادامه ی بدنش روی ساعدت باشه، و دستت رو یکم ب سمت پاییین خم کن بعد با اون یکی دستت آروم بزن بین دو تا کتفش

هرچی تو گلوش پریده باشه میاد بیرون

یا الله، یا رحمن یارحیم یا مقلب القلوب ثبِّت قلبی علی دینک🙏 کتاب «سه دقیقه در قیامت» رو بخونین شاید یکم ب فکر فرو رفتین  

وای من قطره آد دادم دخترم اونموقع ۱۵-۲۰روزش بود قطره چررررب خفه شد انقدگریه کردم زنگ زدم شوهرم اومد دسشوکرد توحلقش بعد برد دکتر الانم میترسم توکابوسام میبینم دراین حدترسیده بوددددم خدانیاره برای کسی

برای سلامتی خواهرم صلوات میفرستی؟اللهم اشف کل مریض

از هرچی بترسی سرت میاد 

منم همین ترسو داشتم و پسرم همینجوری شد 

همیشه کبووووووود میشد حتی ی بار انقد بی جون شد افتاد رو دستم منم تنها بودم خونه فقط جیغ میزدم 😔😔😔😔 خدا دوباره بهم برش گردوند 😔😔😔

هربار جونم میرفت و میومد 

خدایا شکرت ❤❤❤
من مثل توبودم الان دخترم یکسالشه مادر ک میشی دل وجرات پیدا میکنی خودتم میمونی توش

ولی اون مامانه تو اون صحنه ی وحشتناکی ک من دیدم غش کرد دو روز بود بچه اش اومده بود

من خودم با اون بچگیم تن و بدنم میلرزید

تمامي دينم به دنياي فاني،شراره ي عشقي که شد زندگانی،به ياد ياري خوشا قطره اشکي،به سوز عشقي خوشا زندگاني،هميشه خدايا محبت دلها،به دلها بماند به سان دل ما،که ليلي و مجنون فسانه شود،حکايت ما جاودانه شود،تو اکنون ز عشقم گريزاني،غمم را ز چشمم نمي خواني،از اين غم چه حالم نمي دانی،پس از تو نمونم براي خدا،تو مرگ دلم را ببين و برو،چو طوفان سختي ز شاخه غم،گل هستي ام را بچين و برو،که هستم من آن تک درختي،که در پاي طوفان نشسته،همه شاخه هاي وجودش،زخشم طبيعت شکسته 

من زیر گلوشو با دوتا انگشت شصت واشاره ماساژ میدادم سریع خوب میشد. از دوطف گلوش بگیر و انگشتات رو به هم برسون باز و بسته کن. معجزه میکرد برای من. اوایل که نمیدونستم بچم تا پای خفه شدن میرفت یبار انقد که هل شدم ناخوداگاه این حرکت رو کردم دیدم خوب شد الان که دوسالشه هنچچنان کاربرد داره

عاشقتم خدای خوبم. مرسی که هستی  و خدایی میکنی                                  
از هرچی بترسی سرت میاد  منم همین ترسو داشتم و پسرم همینجوری شد  همیشه کبووووووود میشد حت ...

خدا حفظش کنه خانمی

تمامي دينم به دنياي فاني،شراره ي عشقي که شد زندگانی،به ياد ياري خوشا قطره اشکي،به سوز عشقي خوشا زندگاني،هميشه خدايا محبت دلها،به دلها بماند به سان دل ما،که ليلي و مجنون فسانه شود،حکايت ما جاودانه شود،تو اکنون ز عشقم گريزاني،غمم را ز چشمم نمي خواني،از اين غم چه حالم نمي دانی،پس از تو نمونم براي خدا،تو مرگ دلم را ببين و برو،چو طوفان سختي ز شاخه غم،گل هستي ام را بچين و برو،که هستم من آن تک درختي،که در پاي طوفان نشسته،همه شاخه هاي وجودش،زخشم طبيعت شکسته 
وای من قطره آد دادم دخترم اونموقع ۱۵-۲۰روزش بود قطره چررررب خفه شد انقدگریه کردم زنگ زدم شوهرم اومد ...

ان شاء الله خدا سلامتی و تندرستی وشادکامی ابدی به خانوادت بده🌹

تمامي دينم به دنياي فاني،شراره ي عشقي که شد زندگانی،به ياد ياري خوشا قطره اشکي،به سوز عشقي خوشا زندگاني،هميشه خدايا محبت دلها،به دلها بماند به سان دل ما،که ليلي و مجنون فسانه شود،حکايت ما جاودانه شود،تو اکنون ز عشقم گريزاني،غمم را ز چشمم نمي خواني،از اين غم چه حالم نمي دانی،پس از تو نمونم براي خدا،تو مرگ دلم را ببين و برو،چو طوفان سختي ز شاخه غم،گل هستي ام را بچين و برو،که هستم من آن تک درختي،که در پاي طوفان نشسته،همه شاخه هاي وجودش،زخشم طبيعت شکسته 

بچه من شش روزش بود این اتفاق سه نصف شب برامون پیش اومد

دخترم شیر پرید تو گلوش و طی چند ثانیه سیاه شد خونه مادرم بودم همه هول کردیم مادرم هرچی میزد پشت بچه انگار نه انگار فقط سیاه تر میشد

که خودم یهویی یادم افتاد انگشتم رو کردم ته حلقش بچه عق زد و نفسش برگشت

منم دقیقا مثل تو بودم ولی خدا همراه بچه آگاهی هم میده.خودت وقتی غذا میپره گلوت خفه میشی؟مادر ونوزاد مثله یه روح در دوبدن هستن هرچی حس کنه تو هم همونو حس میکنی.حداقل واسه من که اینجوری بود.من تا یکسالگی پسرم نمیتونستم تنهایی حموم ببرم مامانم میبرد.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792