ازدواج با مرد سن بالا

شاید قضاوت کردن از نگاه من و امثال من که از دور نشستیم و به زندگی شما و خیلی های دیگه مثل شما نگاه میکنیم خیلی ساده باشه راحت میگیم سن بالا، به خاطره پول، دوست پسر و هر اصطلاح دیگه ای به هم دیگه میدیم اما واقعا کسی جای کسی نیست... دوست عزیز شما مثل خواهر من، به شما میگم اگر از این آقا که هم سن پدر خیلی از دوستان هست اطمینان میتونید حاصل کنید با مهریه بالاتر و تضمین بیشتر ازدواج کن ولی این تصمیم سخت هست اما بهتر از اتفاق هایی بدی هست که با توجه به شرایط شما و اوضاع اقتصادی کشور ممکن هست در آینده برای شما اتفاق بیافتد...انشاالله بهترین برای شما رقم بخورد.

من خودم انقدر سختی کشیدم که تو سیزده سالگی میخواستم خودکشی کنم و افسرده بودم

از همه خوردم .من بابامم پول نمیده امروز بعد چند ماه خواستم پیتزا بخرم نفرینم کرد

پولامون داره ته میکشه

ولی واقا تو داری خودتو از چاله میندازی تو چاه

یکی بود میگفت شوهرم پولداره ولی ارامش نداریم و به فکر طلاق بود 

الان به فکر پولی بعدا میفهمی چه اشتباه وحشتناکی کردی

قدر جوونیت رو بدون. با دست و مغز خودت و از راه درست و عقلانی، زندگیت رو شروع کن آجر به اجر ساختن...

یکدفعه خدا میاد دست میکشه سرت و بهت نیرو و قوت میده.

من از هجده سالگی کار کردم‌ البته ما فقیر نبودیم. ولی جهازم رو خورم خریدم.

بعد از ۱۷ سال کار، یک پراید به لطف خدا خریدم...

درس خوندم تا مقاطع بالا... هزینه تحصیلم رو تماما خودم دادم. جدا شدم...روی پای خودم تیستادم...

با هزینه خورم به لطف الهی کربلا رفتم...

زندگیم رو کم کم و با قناعت و لطف خدا ساختم...الان یک زن قوی و مقتدر هستم... هنوز هم قناعت و صرفه جویی دارم کلی مقتدرم و اختیارم دست خودمه... کسی بهم نمیگه چرا این کارو کردی یا اونکارو کردی...

چون از خودم قدرت و جربزه و توانمندی نشون دادم...

پیر هم شدم... آسیب جسمی و روانی هم دیده ام در اثر تلاش زیاد...

اما همه اش به اقتدارم و اینکه اختیارم دست خودمه میارزه...

برات هدیه بزرگ کنار گذاشته... عحله نکن... صبر و تلاش کن.

کتاب نیست. این خانم یک ستون توی روزنامه داشته که مینوشته. 

طلاق میگیره و با بچه اش میره توی یک قهوه خونه یا مسافر خونه و خرج همونجا رو هم نداشته. یک چیزی تو مایه های زندگی اولیور تویست! بدبخت بوده از نظر مادی. اونجا فکر داستانهای هری پاتر به ذهنش میرسه و چقدر تلاش میکنه تا ناشر پیدا کنه. کتابش چاپ میشه و با اقبال مواجه میشه و کم کم پولدار میشه...

اون خانم تلاش کرد...

تن فروشی نکرد

بچه اش رو به بهزیستی نداد

ازدواج اشتباه نکرد...

بدبختی رو قبول نکرد...

از توانش که نوشتن بود بهره گرفت و موفق شد.

ایشون الان زنده است و این داستان کاملا واقعیه... 

منم هتلداری خوندم دوساله بود اما احساس میکنم خیلی مطالب برای من هنوز جای سوال داره .کارآموزی هم داشتیم خوب بود .الان به شما انگلیسی وفرانسه هم یادمیدن؟ ببخشید اگه سوال پرسیدم.

دقیقا مشکل منو داری

منم وقتی قبول میشم هیچی نمیخرن هیچییی در حالی که به فامیلام گوشی و همه چی میخرن

گوشیم به درد نمیخورد حافظه نداشت ی هفته پیش انقدر جیغ گریه کردم حنجرمو پاره کردم برن بهم ی گوشی بخرن اخرم مامانم طلاشو فروخت

من تو این خونه دیوونه شدم ولی ببین از بچگی همیشه منطقی تصمیم میگرفتم الان بهت میگم فقط داری بدبخت تر میکنی خودتو

مگه تو چه گناهی کردی که طعم عشقو دوست داشتن و نچشی؟

ببین بنظرم از قانون جذب استفاده کن خیلی خوبههه

من الان در شرایط خیلیییییی سختی از نظر روحی هستم و اونقدددددر احتیاج دارم یکی بهم بگه "درست میشه همه چیز"

ولی کسی رو ندارم که بهم بگه... ولی من این کلام رو ازت دریغ نمیکنم. من ۳۸ سالنه و قول بهت میدم درست میشه اما اجر به آجر...قرمه سبزی رو نمیتونی در مدت زمان ۵ دقیقه ای که برای نیمرو کافیه درست کنی!

حتی با زودپز هم نیم ساعت تا یک ساعت طول میکشه...

قانون دنیای ما صبره عزیزکم... آروم باش.

گنبد آقا رو میبینی؟

میشه سلام من رو فردا که دیدی، به حضرت برسونی؟

خیلی خوبه بله کاردانی خوندم .متشکرم که به سوالاتم به خوبی پاسخ دادی .عزیزم هرکاری که فکرمیکنی درسته و پشیمانی ایجاد نمیکنه انجام بده .گاهی وقتها حسرت یک کارانجام نداده تاهمیشه توی ذهن باقی هست .آرزومند سعادتت هستم به معنای واقعی.

پس خود توام ازهمین ادمایی که ب خودت اجازه  میدی قضاوت میکنی واقعا از خدا بترس هرکی رو تو قبرخودش میزارن ب من و تو هیچ ربطی نداره وقتی خواستی پشنهاد بدی حرفتو سبک سنگین کن بعد حرف بزن و اگر بلد نیستی حرف بزنی خواهشا نیا اینجور سایت ها