می خوام داستان اشنای خودم بگم.من اصلا تو ازدواج این حرفا نبودم .۳۰هم رد کرده بودم دیگه درس ودانشگاه وکار می گذروندم .جونم براتون بگه من در کنار کارم تو بورسم هستم چند سالی یه گروه ۴۰ نفری بورسیم(گرگای والستریک😂) پیر وجوان زن ومرد سه چهار سالی توش عضو بودم خیلی هم باهم راحتیم.انجا همه من با اسم برفی می شناختن هر چند وقت یه بار یه دور همی هم میزاریم تا اینکه یه نفر با ایدی مغرور مدیر عضو کرد خلاصه کار ما شد از ان روز با این اقا کل کل انداختن سر تحلیل وخرید سهم .گذشت تا یه دور همی جور شد منم رفتم.یه پسر جون تو جمع بود که جدید بود خیلی هم پر سرو صدا یه دفعه بعد از ناهار لیوان دستش گرفت هی زد توش همه دعوت به سکوت کرد گفت این برفی خانم کیه خودش نشون بده ببینم می خوام ببینم این دومتر زبونش از کجا میاره 😁من می گی اصلا به دو خودم نیاوردم انها که می شناختنم هیچی نگفتن .گذشت شب امدم تو گروه گفتم اقای مغرور کجاش دیدی من جای دو متر ۱۰ متر زبون دارم 😂
فامیل و در نهایت اینستا
ما همکلاسی بودیم عین این رمان ها اول از هم بدمون میومد بعد کلی کل کل داشتیم تا این حد که جلو همه زدم تو گوشش بعد نمیدونم چی چی شد عاشق هم شدیم و تهش گیشدیری دیرین ماشالا ازدواج کردیم
ریپلی استوری اینستا و تمام
با اجازه استارتر خانما خواهش میکنم تاپیک آخرمو گزارش بزنین
شوهرم منو دید .....عاشق شد......پیشنهاد ازدواج داد......مزدوج شدیم.....
مادرشوهرم
خلاصه گذشت تا دورهمی بعد کل کل ما هنوز تو گروه پا برجا تو دور همی بعد این دفعه مثل بچه ادم نشسته بود صداش در نمی امد فقط زول زده بود به ادما بعد از دورهمی من از رستوران زدم بیرون که برم خونه که یدفعه یه نفر گفت برفی برگشتم دیدم با چشمای که داره برق می زنه می خنده نگام می کنه گفت خودتی مگه نه باز کن ببینم من می گی مونده بودم این چشه زده به سرش گفتم چی باز کنم گفت دهنت می خوام ببینم ۱۰ متر زبون توش جا می شه😂
بنام خدا
سنتی!!!!
من می گی پوکیده بودم از خنده گذشت ان واقعه چند باری هم دیدیم ولی اصلا حرف از ازدواج اینا نبود تا یه روز از اول صبح تو گروه هی اعلام کرد دوستان ۱۱شب همه لاین بشین کارتون دارم خیلی مهم ما هم فکر کردیم چی می خواد بگه بعد ۱۱ شب امده می گی برفی خانم زنم می شی😂😂
من که کلا هنگ کردم جواب هیچ کسی نمی دادم روز بعدشم خواهرش زنگ زد به گوشیم
اینترنت
بعدش امدن خاستگاری ولی مورد قبول مادر گرامی واقع نشدم اخه من از پسر یکی یدونش یک سال بزرگتر بود دیگه اقا مغرور باشون کردن تو یه کفش یا همین یه هیچ کس دیگه مامانشم بعد ازیک ماه که پسرشون قهر کرده بود رفته بود خونه مجردی خودش راضی شدما مزدوج شدیم البته الان مادرشوهرم دوستم داره.والا از خداشم باشه من عروسش شدم این پسر شیطون بازیگوشش جمع می کنم😂
خیلی قشنگ بود، لذت بردم 😍
