تو زخم هاي خود را حمل مي كني . با نفس ، كل هستي تو يك زخم است . و تو آنرا به اطراف مي بري . هيچكس علاقه اي به صدمه زدن به تو ندارد . هيچكس عمداً نمي خواهد به تو صدمه بزند ، هركس نگران محافظت از زخم هاي خودش است .
چه كسي انرژي آن كار را دارد ؟ و با اين حال اتفاق مي افتد ، زيرا تو براي زخمي شدن كاملاً آماده اي ، چنان آماده اي كه فقط منتظر ايستاده اي تا اتفاق بيفتد .
تو نمي تواني انسان خداگونه را لمس كني ، چرا ؟ چون كسي براي لمس شدن وجودندارد . زخمي وجود ندارد . او سالم ،شفا يافته ، و كامل است . واژه كامل زيباست .
واژه شفا از واژه كل مي آيد ، و واژه مقدس نيز از واژه كل مي آيد . او كامل ، شفايافته ، و مقدس است . از زخمهايت آگاه باش – نگذار رشد كنند ، بگذار شفا يابند آنها تنها زماني شفا مي يابند كه تو به ريشه ها بروي . هرچه كمتر فكر كني ،زخم هاي بيشتري شفا خواهند يافت ؛ بدون فكر و خيال زخمي هم نخواهد بود . يك زندگي بي فكر و خيال را زندگي كن . همچون يك كل واحد حركت كن ، و همه چيز را بپذير . فقط براي بيست و چهار ساعت اعتماد كن – پذيرش كامل هر آن چه كه اتفاق مي افتد . اگر كسي به تو توهين كرد ،بپذير ، واكنش نشان نده ؛ و ببين چه اتفاقي مي افتد . ناگهان جرياني از انرژي را در وجود خود احساس خواهي كرد كه قبلاً هرگز احساس نكرده بودی .