من نمیدونم چرا هرحرفی میزنم اون هی یه چیز دیگه ازش درمیاره .مثلا یکبار گفتم امشب میخوایم تون ماهی بخوریم (توخونه خودمون) بعد گفتم ما شبنم میخوریم اونم هی تا چن روز میکفت ما طبیعت ..خب ب من چ .بعدشم اصن چ ربطی داشت بحث تون ماهی خوردن خونه ماست بیخودی خودشو انداخته وسط بعدشم شما طبیعتتو بخور مگه من گفتم بده من چکار به سلیقه تو دارم .. همش همین کارشه خب ک چ منظورش چیه واقعا خنگه؟یا قصدش ازار دادنه مگه میشه انقد خنگ
یا مثلا میخواستیم بریم مسافرت من و مادرم و شوهرم .یهو خواهرشوهر کوچیکمم میگه منم میام شوهرم میاردش پیش ما که بریم ما رفتیم و ۳ روزه برگشتیم وقتی اومدیم هی مدام میکفت شما ۴ روزه رفتید منم گفتم ن سه روزه رفتیم ..هی تکرار میکرد بعدشم گفت دیر کردید 😳😳😳بهش گفتم مامان خودم دوس داشت بمونه سه روز .بعد هی میکفت دیر اومدید اخه یکی نیس بکه به تو چ مامان من ک نمیتونه از تو اجازه بگیره که بعدشم تو دخترتو نفرست اصلا با ما ک بعدش انقد حرف نزتی تازشم از اول میدونستی ۳ روز مبریم
قطع رابطه
🙄
خوب الان چیش اذیتت میکنه اون گفته طبیعت میخوره شاید همینجوری گفته
خدایا از این عروسا نصیب گرگ بیابونم نکن
همینا فقط
اخه چیز خاصی نبودا اگه مادر شوهر من گیرت میومد چی کا میکردی .اسرایلو درس میده حروم.....
خودت هم حساسی
حالا بگه مگه چه اهمیتی داره یا گوش نکن یا محل نده
کلا دغدغه ت نباشه مادرشوهر آرامشت بیشتره
