کسی مرا میفهمد که بار هربار متفی شدن بی بی چک گریسته ای کاش این انتظار غمبار تمام میشد و من نیز تورا درآغوش میگرفتم میبوییدمو ومیبوسیدم ای کاش خبر بارداری وزایمان هرکس رامیشنیدم از ته دل خوشحال بودم اری خوشحالم ولی غمی عمیق ته دلم فریاد میزند پس من چی؟ منی که بچه ندارم نمیدانم نوزاد دیگران را بغل کنم یا نکنم نمیدانم تولد این همه نوزاد برم یا نرم حتی وقتی دیگران برایم آرزوی بچه دارشدن میکنند نمیدانم سکوت کنم یا نکنم نمیدانم وقتی میگویند فلان دکتر برو چگونه بگویم که پای رفتن ندارم نمیدانم زیارت بروم یا نروم امام حسین را صدا کنم یا نکنم ... اری به هرکس بگویم که من هم دلم فرزتد میخواهد بعضیا میگویند از زندگیت لذت ببربعضیا میگویند فلانی بعد از ۲۰ سال باردار شد میدانم از این جنس حرفا خیلی شنیده ام ولی ته دلم غمی دارم که چرا دعایم مستجاب نمیشود از جنس این حرفا فقط کسی میداند که یک انتظار طولانی را تجربه کرده باشد ولی ای کاش هم اکنون فرشته ی آمینی بیدار باشد وبه دعای من ومانند من بگوید آمین