بذارین بگه ببینیم تهش چی میشه...
خب بگو دیگه چقد لوسی😒
همه رو یه جا بگو...ما هستیم.زحمات تایپت هدر نمیره
بعدش که بعد یکی دو دقیقه که تونستم خودمو خلاص کنم رفتم تو اشپزخونه بمامانم گفتم چرا هرچی صدات میکردم جواب نمیدادی البته تن صدام نمیتونستم بلن کنم تی وی هم روشن بود ولی مامانم گف همینجا بودم و هیچی نشنیدم خعلی بد ترسیده بودم و احتمال میدادم که خاب نبود و واقعی بود تا اینکه حدودا ی هفته پیش اینو دعانویس گفته بود به مامانبزرگم که دیگه مطمئن شدم🤐🥺
یبارم صب بود ما هم خونمونو تازه ساخته بودیم منظورم اینکه خونومون قدیمی نبود من و داداشم تو خونه صبونه میخوردیم مامانم رفته بود حیاط با بابام که بابام بره سرکار...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
