خواب زیاد میبینم ولی حسم تو این خواب خیلی واقعی بود
خواب میدیدم دارم ازدواج میکنم ولی کسی که قرار بود باهاش عروسی کنم رو ندیدم نمیدونم کی بود شوهرمم تو فکرم بود
یه احساس ارامش زیاد و غم عمیق داشتم
فقط یکی خواهر دوماد بود که شب مراسم من لباس نداشتم اومد باهمدیگه از اینترنت سفارش دادیم
یه لباس حریر بلند پره گلای ریز لباسو پوشیدم ولی جشنی و دومادی رو ندیدم
برای زندگیم باید میرفتیم یه شهر دیگه با همون لباس با دخترم سوار هواپیما شدیم نفر سومم بود ولی نگاهش نمیکردم