2777
2789

من از قبل تایپ نکردم لطفا بخونین وباهام حرف بزنین دارم دق میکنم قلبم درد گرفته بقران .لطفا تاپیکو ترک نکنین.

 من خیلی خیلی دانش اموز زرنگی بودم همیشه تو المپیادها تو مسابقات رتبه میاوردم کلی جایزه داشتم تو یکی از مدرسه های ویژه قبول شده بودم بخدا همش مشغول درس ومدرسم بودم نمیدونم چی شد نمیدونم دلیلش چی بود شاید سختگیری های بابام شاید بی عقلی خودم شاید شرایط سنیم .باعث شد تو سن ۱۴ سالگیم ک اوج نو جوونیم بودعاشق ی پسر شدم ک از خودم ۱۳ سال بزرگتر بود روزی ک برااولین بار دیدمش داشت میلنگید و چقد اونروز ازش بدم اومد

خدا بعضی ها رو از زندگیتون میبره بیرون چون حرفهایی رو شنیده که شما نشنیدین 👌👌👌👌پس اینقدر گله نکنین ازش💔

ولی چه میدونستم که سرنوشتم چیه .کلا اونقد تو درس ومدرسم غرق بودم ک کسی فکرشم نمیکرد من عاشق بشم هرروز تقدیر نامه هرروز بهتر از دیروز پیشرفت میکردم تو مدرسه همه دوسم داشتن دلشون میخواست باهام درارتباط باشن بخاطز شاگرد نمونه بودنم معلما عاشقم بودن ولی حیف.قدم بلند بود ولاغر چشم عسلی ابروهای پر ظاهرمو دوس داشتم قدمو دوس داشتم اون روز ک دیدمش افتاد دنبالم وخونمونو پیدا کرد عروسی دخترعمع ام بود فرداش .رسیدیم خونه تلفن زنگ خورد مادرم ک گوشی رو برداشت گف فلانی ام مادرم گف بجا نیاوردم اونم گف من توبازار دخترتو دیدم بقران نیتم خیره اسمم علی ! مستعار .ولی مادرم گف دختر من بچه هس الکی قد بلند کرده اما اون دست بردار نبود دقیقا امتحانای ترم دوم بود منم کلا مشغول درسم بودم ک ی بار ک خونه تنها بودم تلفن زنگ خورد اینم بگم

خدا بعضی ها رو از زندگیتون میبره بیرون چون حرفهایی رو شنیده که شما نشنیدین 👌👌👌👌پس اینقدر گله نکنین ازش💔

من چن تا خواستگار از فامیل داشتم ولی رسمی نبود مثلاحرفش بود ک اونم مادرم بمن نمیگف وخودش رد میکرد من گوشی رو برداشتم دیدم همون پسره هس خواستم قطع کنم قسمم داد گف توروقران قطعم نکن ی لحظه حرفامو گوش بده اولین بار بود ی پسر اینقد التماسم میکرد گف دوسم داره گف حاضره بخاطرم جونشو بده گف اگه بگم اره مادرشو میفرسته ولی من ی کلمه بهش گفتم بابام بفهمه زنگ زدی منو میکشه ولی اون دست بردار نبود هرروز زنگ میزد منم بهش عادت کرده بودم اکثرا متدرم گوشی رو برمیداشت ولی چن بارم با خودم حرف زد باورم نمیشد اونقد عاشقش شده بودم ک حد نداشت برام از اینده میگفت از روزای خوبی ک اگه منو کنارش داشته باشه برام میسازه

خدا بعضی ها رو از زندگیتون میبره بیرون چون حرفهایی رو شنیده که شما نشنیدین 👌👌👌👌پس اینقدر گله نکنین ازش💔

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

منو لايك كنين 

وقتي همه زندگيت ميشه يه دختر .......٥سال عمرمو گذاشتم پاش .من ميدونم با يكي ديگه س.ميدونم اون منو لو داده .ميدونم اون لو داده. ميدونم منو ديگه نميخواد ،ولي من الان دلم پر  ميكشه واسه اينكه يه بار ديگه ببينمش.ديالوگ متري شيش و نيم insta:Yasivoroojak 

چقد اونروزا خوشحال بودم هیچکس از دلم خبر نداشت حتی خودش نمیدونس چقد عاشقش شدم تااینکه یروزازم پرسید منم بهش گفتم .گفتم ک دلمو بهش باختم چقد پشت تلفن خوشحال شد  بهم گف میخام برات خواستگار بفرستم ولی میدونم پدرت تورو بمن نمیده من تک دختر بودم اونموقع .بهم گف قول بده اگه بابات مخالفت کرد پشتم بمونی .بهش قول دادم اونقد دوستش داشتم ک نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم ۲۷ خرداد اخرین امتحانمو دادم قرار بود بیان واومدن پدرم تااونموقع خواستگاری راه نداده بود وهمه رو تلفنی رد کرده بود اما اینا اومدن اونقد پشت گوشی التماس مادرمو کرده بود ک مادرم راضی شده بود زنگ درو زدن پدرم نمیدونس ووقتی اومدن بالا فهمید دوتا خواهراش ومادرش و خودش .من رو راه پله بودم دیدم اومدن تو .دیرم چقد سر ووضعشون با متفاوته اما دلم براش پر میکشید ک برم بغلش کنم پدرم حرف زد مادرش حرف زد گفتن اجازه بدین دختر خانومو ببینیم منو دیدن خواهرش میگف ماشااللله ماشالله معلوم بود خوششون اومده بعد رفتنشون بابام گف پسره میلنگید فک کردن دخترم به همچین ادمایی بله میده .ولی بابام نمیدونس ک من حاضرم همه چیمو براش بدم

خدا بعضی ها رو از زندگیتون میبره بیرون چون حرفهایی رو شنیده که شما نشنیدین 👌👌👌👌پس اینقدر گله نکنین ازش💔

چن روز بعد زنگ زدن برا جواب بابام همون روز گفته بود نه وتمام .منم نمیتونستم بگم دوسش دارم .مادرم گف تشریف نیارین حوابمون منفیه عصرش زنگ زد پشت تلفن گریه میکرد منم گریه میکردم میگف بدون تو میمیرم اما من کاری از دستم برنمیومد .زنگ زده بود خونه عموهام بلکع بابامو راضی کنه خونه پدربزرگم هراشنایی ک مارو میدید پدرمو میگف بابا این پسره مجنون دخترت شده گناه داره .شبا میومد ساعت دو نصف شب وایمیستاد جلو پنجره مون تا بلکه منو ببینه اونم از روستا.میگف اگه دوسم داری ب پدرت باید بگی ولی من میترسیدم تااینکه یروز

خدا بعضی ها رو از زندگیتون میبره بیرون چون حرفهایی رو شنیده که شما نشنیدین 👌👌👌👌پس اینقدر گله نکنین ازش💔

عزممو جزم کردم گفتم هرچی میخاد بشه بشه .ب پدرم گفتم اونروز تو خونمون قیامت بود پدرم داشت منو خفه میکرد مامانم زنگ زد داییم اومد من داشتم گریه میکردم داییمو التماس میکردم پدرم چاقو رو برداشته بود ک منو میکشه میگف ابرومو بردی ولی من سر حرفم بودم یا علی یا هیچکس .اخرش داییم گف اینکه کاری نکرده اونا ک خواستگار اومدن پسره هم ک اینو میخاد میریم تحقیق شاید واقعا خدا خواست .پدرم اروم شد داییم قول داد از چن نفر بپرسه و همینطور شوهر عمهام رفتن تحقیق بماند ک چقد وضع مالیشون با متفاوت بود چقد فرهنگشون فرق داشت گفته بودن اون عصبیه و دختر باز کسی بهش دختر نداده تو روستا ولی من انگار کور وکر بودم میگفتم دروغ میگن میگفتم من ادمش میکنم میگفتم اون منو دوس داره .اما پدرم قبول نکرد پدرم منو زندونی کرد گوشی رو کشیدن از پسره شکایت کرد ولی اون گفته بود اگه بالای دارم برم من دوستش دارم پدرم خیلی مواظبم بود دیگه اذیتم نمیکرد اما مراقبم بود همزمان چن نفر از اشناهامون خواستگار اومدن پدرم کلا باازدواجم مخالف بود ولی میگف هرچی نباشه اینا اشنا هستن اگه قراره ازدواج کنی میدمت اشنا ولی اون نمیدونس ک من واقعا اونو دوس دارم من تنها جایی ک میرفتم کلاس زبان تو موسسه بود ک پدرم دم در پیاده میکرد ودم در سوار یروز منشی صدام کرد ی دختر بود گف بیا کارت دازم ی نامه داد دستم گف ی پسره زنگ زد گف من خیلی دوسش دارم توروخدا کمک کن من بدستش بیارم اورد این نامه رو بااین گوشی داد ک بدم بتو باورم نمیشد چحوری پیدام کرده بود گوشی رو گرفتم بماند ک روز اول لو رفتم ولی نفهمیدن از طریق منشی بوده از اونروز اون منشی شده بود واسطه ما اون برامن از اینده حرف میزد منم با خرفاش اروم میشدم قول داده بود ک منو بدست میاره منم دیگه تو فامیل علنی شده بود ک عاشقشم

خدا بعضی ها رو از زندگیتون میبره بیرون چون حرفهایی رو شنیده که شما نشنیدین 👌👌👌👌پس اینقدر گله نکنین ازش💔

پدرم بدبهت نمیدونس چیکار کنه ولی من مرغم ی پا داشت میگفتم منو بهش ندین خودمو میکشم دوباره خواستگار فرستاد و دوباره نه شنیدن ولی من پدرمو تهدید کردم ک منو نده بهش باهاش فرار میکنم خودشم همش بهم میگف بیا فراریت بدم چن بار باهم قرار گذاصتیم ولی من نرفتم تااینکه یروز خونه فامیلمون بودم چن روزی ک فامیلمون دعوام کرد منو انداخت بیرون منم گریه کنکون رفتم خونمون مادرم نبود پدرمم قرار بود یازده بیاد رفتم تو خونه نمیدونم چم شد یدفعه نمیدونم واقعا کتابایی ک دستم وبود وبرداشتم ساعت ده ونیم بود رفتم اموزشگاه زنگ زدم  گفتم بیا بریم گریه میکردم اومد حتی ماشینم نداشت با ی تاکسی درب داغون فرار کردیم

خدا بعضی ها رو از زندگیتون میبره بیرون چون حرفهایی رو شنیده که شما نشنیدین 👌👌👌👌پس اینقدر گله نکنین ازش💔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز