لطفا اگه باور نمیکنید نخونید... منم داشتم زندگیم رو میکردم هر چند ک زندگیم عالی نبود ولی بهتر از این وضع بود همه چیز از اون کلاس لعنتی شروع میشه از دوستم جدا شدم و داشتم میرفتم خواستم از جاده رد بشم ک چشم تو چشم پسری شدم وایساد منم ترسیده بودم و سریع از اونجا دور شدم تا اینک باز پیداش شد ماشینو جلو پام نگه داشت از ترس داشتم سکته میکردم فقط شنیدم گفت سلام خوبی من سریع از اونجا رفتم داخل کوچه ک رفتم حس کردم کسی دنبالمه پشت سرمو ک نگاه کردم باز دیدمش
سریع رفتم خواستم در بزنم ک صداشو شنیدم ازم شماره میخواست واقعا ترسیده بودم هیچی نگفتم و سریع در زدم و تا رفتم داخل شروع کردم به گریه کردن وقتی بابام فهمید خیلی عصبانی شد و گفت به هیچکس درباره ی این موضوع نگیم...گذشت تا اینکه بعد از چن روز دیگ پیداش شد داشتم میرفتم کلاس ریاضی ک یه جایی نزدیک قبرستون بود گفت سلام عروسک بازم ترس اومد سراغم و با تمام توانم دویدم و به سمت کلاس رفتم وقتی رفتم داخل رنگم پریده بود...گذشت تا اینکه پیداش نشد و من موضوع رو به دوستام و دختر خاله م گفتم
دیگ از پسره خبری نشد تا یه روز با یه خانوم دوست شدم ک خاله م میگفت دختر پاکیه و از همه چیز خبر داره وقتی با خانومه حرف زدم چیزایی گفت ک هیچکس به جز خودم نمیدونست و گفت که پسری دنبالته و میبنیش گذشت تا اینکه یه شب یه پسر شبیه همون رو دیدم باورم نمیشد بهش گفتم تا اینکه که یه روز تو یه برنامه اجتماعی عکس پسره رو دیدم و به خانومه گفتم و خانومه میگفت پسره عاشق تو شده باورم نمیشد اخه اون منو نمیشناسه چطور عاشقم شده به پسره پیام دادم چند روز بعد فهمیدم خریت کردم و هکم کرده و پسره رو میدیدم یه روز به خانومه گفتم میخوام برم شیراز و اون گفت پسره میاد گفتم مگ فیلم هندیه تا اینک رفتم شیراز با دختر خاله م از مغازه برمیگشتیم ک پسره رو با دوستش دیدم واقعا داشتم دیونه میشد یه بار دیگ هم تو پارک دیدمش دیگ هر جا میرفتم فکر میکردم هستش خیلی ازش میترسیدم خودمو از هک در اوردم و باز دوباره اون برنامه کوفتی رو نصب کردم و باز هکم کرد بار اخر گفتم دیگ هکم نکنه و بره از زندگیم بیرون دیگ پیداش نشد ولی زندگیمو به گند کشیده بود زود عصبی میشدم و حالت تهوع داشتم دوستم میگفت بخاطر فشار عصبیه خلاصه تا یه شب دوستم گفت ک یکی به اسم... بهش پیام داده باز حالم بد شد از این میترسیدم ک بخواد بلایی سر دوستم بیاره و از این میترسیدم عکسامون رو پخش کنه دیگ خسته شده بودم از این وضع بهش پیام دادم که حرف حسابت چیه و چی میخوای از جونم اونم خودشو زد به خونه علی چپ و گفت نمیشناسه و کلی فوش داد باورم نمیشد به بابام فوش داد و من خیلی رو بابام حساسم کلی گریه کردم من بلد نبودم فوش بدم و فقط گفتم اشغال کثافت نمیدونم چیکار کنم خسته شدم