کلی بگم خیلی دنبال راه چاره هستم تیکه تیکش نکنم
من سن کمی دارم و نامزد کردم با نامزدمم از بچگی همو دوست داشتیم با کلی مخالفت فامیل ما نامزد کردیم ی جشن گرفتیم نامزدم پسر خوشکلیه و کلی خاطرخواه.... از این بحثا داشت ولی به خاطر من کلی عوض شد جوری که هیچکس باورش نمیشد ی دونع رفیق داره که اونم چون خوبه باهاش میره همه کارای بدشو گذاشت کنار سرکار و حتی نماز خوندن اینا کلی با اعتقاد اما به روزه رفتار و افکار فوق العاده ای داره منو خیلی دوسم داشت درک میکرد جوری که همه فامیل به زبون اومد بودن ولی بعد یکم از جشنی که گرفتیم نامزدم سرد شد اذیت میشد ولی تو اون مدت نه اذیتم کرد نه بی احترامی فقط میگفت رابطمون باید قوی تر باشه واسه ازدواج خودشم خیلی عذاب میکشید با کلی سختی و اینا جدا شدیم ولی من که اصلا باز خودش درست اومد گفت من نمیتونم فراموش کنم دوس دارم باتو باشمو از این حرفا منم چون ازش شناخت داشتم و همین که کلی بهم سرکوفت زدن به خاطر جداییم اینا قبول کردم البته کسی نفهمه به جز مادر و پدرم ولی نامزدم عوض شده استوری میزاره هیچوقت مثل اعصابم ندارمتون اینا سرده دپ و تو خودشه ی روز عالی عالی خانومم و اینا عکس بچه از خانواده میگه ی روزم اصلا پیام نمیده میگه دست خودم نیست میگه نمیخوام رفتار فیک نشونت بدم چیکار کنم این که به خودم برسم و لباس و عطر چالش اینا رو هم همه رفتم چیکار کنم تورو خدا کمکم کنید خیلی سخته که توی این حال ببینمش حاضرم خوب بشه حتی اگه ازم جدا بشه