بچه ها من ٥ ساله كه ازدواج كردم....
شوهرم در مجموع مرد خوبيه اما از نظر روحى مشكل داره در واقع افسردگى داره و عصبيه.
توى عصبانيتش فحش ميده و بهم حمله ميكنه تا حالا چند بار رفتم خونه بابام هر دفعه تعهد داده كه بهتر ميشه و بر گشتم خدايى هم بهتر شده اما بازم بهم حمله ميكنه.
خودم رفتم مشاوره هر كارى كردم همسرم باهام نيومده تا اينكه سرى آخر توى خيابون باهام دادو بيداد كرد و توى ماشين كتكم زد طورى كه از دهنم خون اومدو سرم ورم كرد و كبود شد. (منم زدمش البته)
بعدشم منو برد پيش مامانش پيش مامانشم باهام دعوا كرد اونم بيشتر طرف پسرشو گرفت و يكى هم زد تو صورت من.!
بعد از اين جريانِ اخر كه دقيقا ١٠ روز پيش اتفاق افتاد همون روز ميخواستم برم خونه پدرم و اقدام كنم براى جدايى اما همش قول و قسم كه ببخشيد و مشاور ميام و اين حرفا منم گفتم آخرين تلاشمو كنم براى زندگى...
حالا سه جلسه رفتيم مشاور و مشاوره بهمون هيپنوتراپى تجويز كرده كه قراره هفته ايى دو جلسه هر كدوممون بريم. شوهرم حتى يه جلسه هم نرفته... بهمم خييلى داره محبت ميكنه ولى محبت كلاميش براى من زندگى نميشه چون دوباره دو روز ديگه همين آشه و همين كاسه....
نميدونم به نظرتون جدا بشم يا بازم تلاش كنم و بمونم؟!؟ ديگه حرمت بين من و مادرش از بين رفت...
من خانواده خوبى دارم كه اگه تصميم به جدايى بگيرم قطعا حمايتم ميكنن.
به نظرتون جدا بشم؟ يا بازم تلاش كنم؟!؟ ( اينم بگم كه من سى و دو سالمه و همسرم ٤٣ سال)